Health <- بازگشت

معمای رئیسی و پرسش‌های بی‌پاسخ / دکتر سعید پیوندی

از هنگام عروج تدریجی رئیسی در دهه نود خورشیدی، یعنی در دست گرفتن آستان قدس رضوی با حکم رهبر جمهوری اسلامی در سال 1394، نامزدی انتخابات ریاست جمهوری سال 1396، تکیه زدن بر مسند ریاست قوه قضائیه در سال 1397 تا انتخابات غیر رقابتی سال 1400 این پرسش همواره مطرح بود که چرا در میان مهره‌های نزدیک به هسته سخت قدرت رئیسی دارد از پله‌های نردبان قدرت بالا می‌رود؟ او چه ویژگی شخصیتی و توانایی‌هایی را داشت که بدین گونه مورد توجه قرار گرفته بود و همه اسباب "بزرگی" را برایش فراهم آوردند؟ دانش و توانایی مدیریتی ؟ پیشینه سیاسی و اجرایی قابل دفاع؟  تجربه و پختگی سیاسی ؟ کاریزم مردمی و سخنوری ؟ توانایی بوجود آوردن همگرایی سیاسی ؟ پروژه مهم سیاسی ؟

 

هیچیک از این موارد را نمی توان در شمار خصوصیات فردی او به شمار آورد. شاید بدون اغراق در همه این موارد او نمره‌ای پائین‌تر از متوسط هم داشت. او نه درس مذهبی درست و حسابی خوانده بود و نه درس جدید. کسی که از 20 سالگی تمام وقت در دستگاه‌های حکومتی خدمت کرده بود چگونه می‌توانست زمانی از زندگی پرمشغله خود را صرف آموختن کند؟ نبوغ تجربی خاصی هم بروز نداده بود که بگوئیم مهارت‌های اساسی را در کوران کار حکومتی فرا گرفته است. بدتر از این‌ها پیشینه او بود. دست داشتن او در کشتارهای سال 1367 می‌بایست در یک نگاه کم و بیش عقلانی برای هر نظام سیاسی به یک عامل منفی و بازدارنده مهم تبدیل می‌شد. سرمایه‌گذاری بروی این چهره ضعیف در عمل به معنای باز نگهداشتن پرونده قطور اعدام‌های هولناک سال 1367 در داخل و خارج هم بود.

 

پس چرا در یک زمانه حساس و بحرانی چنین شخصیت ضعیفی با پیشینه بد از پله‌های قدرت بالا رفت ؟ آیا آن گونه که برخی ادعا می‌کنند دست "نظام" تا این اندازه خالی است؟ آیا فقط مطیع و رام بودن یک شخص می‌تواند شرط لازم و کافی برای بالا رفتن از نردبان قدرت در الگوی حکمرانی ولایت فقیهی باشد؟

 

منطق و عقل سلیم عادی هم حکم می‌کرد که نه تنها در برابر رقبای سیاسی اصلاح طلب تا اصول گرا داخل نظام، که حتا بخاطر موفقیت در امور اجرایی و یا تاثیرگذاری بروی افکار عمومی هم کسی به میدان آورده شود که توانایی‌ها و نکات مثبت شخصیتی او به امتیازی برای گروه حاکم تبدیل شود. مگر نه این‌که برای بسیاری از حکومت‌های خودکامه کارایی حکومتی یک برگ برنده و نوعی مشروعیت بخشی برای نظام سیاسی به شمار می رود؟ پس چرا "نظام" به چنین اصل مهمی بی توجه است ؟ مناظره‌های سال 1396 آزمون بسیار خوبی برای سنجش توانایی‌های واقعی او در عرصه عمومی بودند، هر چند رئیسی پیشتر هم کارنامه درخشانی در قوه قضائیه و 10 سال ریاست بر سازمان بازرسی کل از خود بر جا نگذاشته بود. فقط کافی بود به گسترش سرطانی فساد در دستگاه قضایی و یا ناتوانی ساختاری سازمان بازرسی کل در مبارزه با فساد نگاه کرد تا دریافت که او تا چه اندازه در ماموریت‌های گذشته ناکام و ضعیف بوده است.

وعده های بلندپروازانه، داستان معروف داشتن برنامه 7 هزار صفحه‌ای، ادعای مهار سریع تورم و ساختن یک ملیون مسکن در سال و یا ایجاد یک میلیون شغل، آن هم بدون برداشتن تحریم‌ها، همه و همه نشانه‌های معنا داری از بی مایه‌گی و ضعف او بودند. چینش کابینه رئیسی حکایت از ادامه همین منطق می‌کرد: ضعف‌ها و بی‌مایگی تکان دهنده رئیس جمهور مطلوب "نظام" خیلی زود در برابر واقعیت‌های سخت جامعه و اقتصاد آشکار گشتند و او و دولتش به اصلی‌ترین عامل بی‌اعتباری پروژه خالص‌سازی و مشروعیت زدایی از "نظام" تبدیل شدند.

 

اکنون با مرگ او پرسش‌ها هم‌چنان بر سر جای خود هستند. چرا "نظام" شخصیت‌های بی‌مایه و ضعیف مانند رئیسی را به صحنه می آورد؟ چه منطق، نیاز و ضرورتی برای ابتذال ناتوانی و بی‌مایگی وجود دارد‌؟ آیا فقر مدیریتی و عروج شخصیت‌های بی‌مایه و ضعیف سرنوشت محتوم حکمرانی ولایت فقیهی و غالب شدن "طبقه اسلام گرایان حرفه ای" بر فضای سیاسی ایران است؟ شاید سرنخ‌هایی از پاسخ به این پرسش‌ها را در هفته‌های آینده بتوان یافت... /کانال شخصی سعید پیوندی

https://t.me/paivandisaeed