Health <- بازگشت

در خصوص شکل حکومتی در ایران آیندە/ فرخ نعمت پور

سال‌هاست ذهن فعالان سیاسی در این مرز و بوم بە این مسئلە اساسی مشغول است کە میان جمهوری و سلطنت کدام یک بیشتر مناسب حال ایران و آیندە آن است. مسئلەای اساسی کە در جواب آن به نوعی دو جبهە شکل گرفتە است کە هر کدام تلاش دارد نگاە مورد نظر خود را اثبات کردە و آیندە کشور را بە آن سوئی ببرد کە خود تصور می‌کند درست است.

اما آیا آیندە‌ی ایران را اساساً باید در پاسخ بە این پرسش جستجو کرد؟ آیا به محض دریافت و تائید این جواب (حال هر کدام از دو آلترناتیو یادشدە)، و بە فرض کنار گذاشتن جمهوری اسلامی کشور به شیوە‌ی خودبه‌خود بە طرف سلطنت (البتە در اینجا فرض بر سلطنت مشروطە است) و یا جمهوری واقعی پیش خواهد رفت؟ آیا بار دیگر بە اسم سلطنت مشروطە و یا جمهوری‌خواهی، باز به نوعی مونارکیسم غیرمشروطە و دیکتاتوری باز نخواهد گشت؟

باید گفت کە ایران دو شکست بزرگ را پشت سر خود دارد: شکست انقلاب مشروطە و شکست انقلاب سال پنجاە و هفت. بە واقع نە مشروطە توانست بە ایجاد یک سیستم مشروطە‌ی پادشاهی دست یابد، و نە انقلاب ٥٧ قادر شد یک جمهوری عرفی و مدرن را ایجاد کند. نتیجە‌ی انقلاب مشروطە نهایتاً ایجاد سیستم دیکتاتوری رضاشاهی بود، و نتیجە‌ی انقلاب بهمن هم ایجاد یک جمهوری دینی با بنیادهای تئوکراتیک کە با در صدر قراردادن مقام ولی فقیە، به نوعی مونارکیسم غیر مشروطە را در کشور احیا کرد. در اینجا در یک کمدی تاریخی روح صفویسم بازگشت، و ایران عصر مدرن را جامە سنت پوشانید! گویا در یک طنز تاریخی اساساً بحث بر سر این بود کە بەجای یک پادشاە غیر دینی، اساساً کشور بە یک پادشاە دینی احتیاج داشت! هرچند کە همین پادشاە (بخوان شیخ) هم ظاهراً انتخابی است و بەمانند نظام مونارکی فرد معرف آن از خونی کە در رگ‌هایش به صورت خانوادەای جریان دارد، مایە نمی‌گیرد. اما در واقع چە فرقی می‌کند! جائی‌کە دوبارە شاە (و این بار در قامت شیخ) بە مسند پادشاهی می‌نشیند، در واقع پروژە جمهوریت در همان نطفە خود خفەشدە و کل روند دوبارە بر باد رفتە است. به‌ویژە اینکە پادشاهی خلیفە یا شیخ، به مانند سلطنت نیست و او نە تنها حق دارد تا بی‌نهایت در امور کشور (چە داخلی و چە خارجی) دخالت کند، بلکە با مشروعیت گرفتن از یک شرعیت آسمانی کل داستان را چنان وارد مرحلەای قدسی کند کە اساساً آن را برای همیشە از دسترس انسان خارج می‌سازد.

اما چرا هم مشروطە شکست خورد، و هم انقلاب بهمن؟ در واکاوی علل شکست انقلاب‌ها و به‌طور کلی پدیدەهای کلان اجتماعی باید بە یک دیدگاە پلورال معتقد بود. آبشخور ایجاد، پیشروی و سرانجام شکست یا پیروزی پدیدەهای اجتماعی متنوع‌اند، اما آنچە بە نظر من در مورد شکست مشروطە و به‌ویژە انقلاب بهمن بیشتر صدق می‌کند، عدم مهیا بودن بنیانهای اساسی برای پذیرش سلطنت یا جمهوری در فورمی بودند کە شاە و یا شیخ را بە رکاب مشروطیت راندە و ارادە‌ی مردم را بە رکن اساسی تصامیم اتخاذ شدە در کشور، حال در تمامی زمینەها، تبدیل کند. نبود یک بنیان قوی مادی ـ مدنی با روبنای خواست و یا آگاهی سیاسی ـ اجتماعی در خصوص آزادی و دمکراسی آن عاملی است کە در فقدان خود حتی در حضور قوی تودەها نیز نهایتاً بە ضرورت وجود یک دیکتاتور می‌رسد. در کشوری کە برای برانداختن شاە بە ضرورت وجود یک شیخ می‌رسد، حتی اگر شیخ هم بسیار شیخ خوب و مصلحی باشد، باز بعد از فراز و نشیب‌هایی چند، در بر همان پاشنە‌ی سابق خواهد چرخید و روز از نو و روزی از نو!

البتە در خصوص نبود بنیان‌های قوی مادی ـ مدنی برای گذار از یک سیستم دیکتاتوری بە یک نظم دمکراتیک و مردمی (حال در مورد بحث ما خواە مشروطە و خواە جمهوری)، سخنان بسیاری گفتە شدە است. در یک فرم فشردە می‌توان گفت کە با دو نگاە هگلی و مارکسیستی می‌توان بە این قضیە نگاەکرد. در نگاە هگلی (آن هم از نوع جوان آن ـ هگلیست‌های جوان) برای گذار کافیست کە ایدەای را بتوان جایگزین ایدە‌ی دیگری کرد. در اینجا ایدەها و قدرت فراگیر بودن و جایگیری آنها می‌توانند جامعەای را بە سر مقصود خود نائل شوند. پس با این حساب تنها کافیست کە بر فرض همە مردم آزادی‌خواە و دمکراسی‌طلب شوند. در این صورت دیگر به محض شروع تغییرات کلان اجتماعی ـ سیاسی، ما خودبه‌خود از توان گذار بە یک نظم مدرن برخوردار خواهیم شد.

اما در نگاە مارکسیستی این اساساً بنیان‌های مادی جامعەاند کە مبنا قرار می‌گیرند. در کشوری مانند ایران کە بنابر مدل مارکسیستی با نظم استبداد شرقی تعریف می‌شود، و مناسبات تولیدی و شیوە تولید ثروت نیاز اساسی بە حضور یک نظم دولتی مقتدر دارد، برای گذار بە یک نظم دمکراتیک قبل از هر چیز بە تغییر بنیانهای مادی آن نیاز هست. و تا این نیاز برطرف و یا متحقق نشود، علیرغم هرگونە خیزشی برای تغییر باز ما در نهایت بە احتمال قوی با برقراری دوبارە‌ی نظم استبدادی روبرو خواهیم شد. و اگر زمانی مسئلە‌ی آب و اهمیت مدیریت آن در فلات خشک و نیمە‌خشک ایران وجود استبداد شرقی را الزامی می‌کرد، حال نفت و مجال مدیریت آن است کە چنین مسئلەای را حیاتی ساختە است. در کشوری کە نفت سرچشمە‌ی اساسی ثروت اجتماعی است و اختیار آن در دست دولت است، دولت چنان بە بازتولید اقتدار خود نائل می‌شود کە می‌تواند چگونگی نظم ایدئولوژیکی و سیاسی را هم تعیین کند.

بنابراین اگر این دو نگاە هگلیستی و مارکسیستی را در هم بیامیزیم، بە تصویر بزرگتری از کل واقعیت و چگونگی تغییر در آن می‌رسیم کە گویی فرصت را قابل دسترس‌تر می‌کند. پس در این معنا ما هم بە حضور ایدەها و روشنگری نیاز داریم، و هم بە تغییر در بنیان‌های مادی. بە نظر می‌رسد اول این ایدەها هستند کە ابتدا بە قدرت می‌رسند، و بعد درست همان‌ها هستند کە در قالب نمایندگان مادی و ملموس خود دست بە تغییر در بنیان‌ها هم باید بزنند. البتە خطر هم درست همینجا کمین کردەاست! زیرا اگر ایدە آنقدر قدرتمند نباشد کە بتواند بر شرایط مادی تغییر قطعی بگذارد، ما باز در نیمە‌ی راە خواهیم ماند. و خوشبختانە در عصر کنونی با امکان التزام بە ورود نظم صنعتی بە کشور و بالارفتن ظرفیت‌های تولید در عرصەهای گوناگون، کشور دیگر تنها وابستە بە نفت برای تولید ثروت نمی‌تواند باشد و همین منجر بە تغییر بنیان‌های مادی و تولیدی نظم سیاسی خواهدشد. پس مهم است کە قدرت سیاسی آیندە بتواند مسیر ریل اقتصادی ـ تولیدی را تغییر دهد، و با این کار خود به تدریج کشور در مسیر چندگانگی بنیان‌های تولید ثروت بیافتد. شاید ما تا آن زمان، به فرض تغییر در حاکمیت، نیاز بە دورەهای انتقالی خواهیم داشت کە به‌نوعی جلوەهائی از تمرکز قدرت بمانند سابق را داشتەباشیم، اما اگر به طورکلی نیروهای در قدرت و نیز فشار از پایین طوری باشد کە نگذارد روند متوقف شود، ما بە نظمی برسیم کە بتوان آن را نظم دمکراتیک و مردمی نامگذاری کرد.

در دو راهی انتخاب جمهوری یا سلطنت مشروطە، باید گفت کە برای ورود بە چنین پروسەای در کل نظم جمهوری منعطف‌تر و واجب‌تر است. در کشوری کە هزاران سال پادشاهی استبدادی و خون‌آشام بر آن مسلط بودە، بازگشت هر پادشاهی بە احتمال قوی به منزلە‌ی احیای همان هویت خواهد بود. به‌ویژە اینکە در عصر مدرن، نظام پهلوی هم همان راە را رفت و نتوانست انقطاعی در تاریخ مستبد پادشاهی در کشور، با وجود در دسترس بودن تجربە‌ی انقلاب مشروطە ایجاد کند. و فراتر از آن به‌ویژە اینکە هنوز هم بخش مهم و گستردەای از مدعیان پادشاهی در ایران با همان فرهنگ استبدادی با مخالفان خود برخورد می کنند، و معتقد بە سرکوب و از میان بردن آنهایند. همچنین مدعیان امر پادشاهی در ایران همان بازماندگان سلسلە پهلوی اند کە توسط یک انقلاب مردمی و گستردە یک 'نە' تاریخی دریافت کردند؛ بنابراین نە از امکان مجدد بسیج افکار عمومی برخورداراند و نە بعلت چفت و بستهائی کە مدعی تاج و تخت با پدر و پدربزرگ خود دارد قادر بە نقد اساسی پهلوی اول و دوم.

نهایتا باید گفت کە جمهوری خواهی در ایران برای اینکە بتواند موفق شود و دوبارە بە دام تئوکراتیسم و یا مونارکی غیرمشروطە دینی و غیرە نیافتد، نیاز بە حضور و گذر از یک ارتباط دیالکتیکی مابین ذهن و شرایط مادی دارد کە طی آن ذهن بە مفاهیم مدرن معتقد می شود و همزمان امکانات مادی پی ریزی آن در جامعە هم فراهم آیند. در این پروسە پیچیدە هم ذهن انسان ایرانی پلورال و منعطف می شود، و هم شرایط مادی و تولیدی ما چنان از تولید ثروت از طرق طبیعی فاصلە می گیرد کە تصور و ذهنیت کنترل طبیعت و از این منظر قدرت سیاسی را در اذهان بە خصلت اصلی تبدیل می کند.

گذار بە جمهوری حقیقی در ایران آیندە از طریق تفوق بر ذهن سنتی و در پیش گرفتن تولید و بازتولید صنعتی و فراصنعتی فراهم می آید. پیروزی بر شیوە تولید منابع طبیعی و مصرف و بازمصرف آنها، رمز گشایش یک جامعە نوین است.

اوت ۲۰۲۳
منبع: فصلنامه‌ی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شماره ۱۵ تابستان ۱۴۰۲