Health <- بازگشت

زن، زندگی، آزادی/ ملیحه حیاتی

" بررسی شعار زن، زندگی، آزادی از منظر تاکید بیشتر بر زندگی روزمره و حوزه ی عمل آن در فضای داخلی کشور"

صرف نظر از ریشه‌ی تاریخی شعار «زن، زندگی، آزادی» که اولین بار توسط زنان کردستان ترکیه و به عنوان یک شعار سیاسی و اجتماعی به کار گرفته شد و پس از آن نیز در جنگ علیه داعش مجدد سر داده شد، این شعار اکنون در ایران سر منشا انقلابی شده که پس از کشته شدن مهسا امینی به دست ماموران گشت ارشاد و فقط به دلیل نداشتن حجاب مناسب بر اساس قوانین اسلامی جاری در کشور صورت گرفت. در این نوشتار اما این سه محور اصلی از منظری دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرند که شامل: زن نماد برابری، تخریب زندگی روزمره و تنوع عقاید در ورای کسب آزادی است.

اگر به مجموعه‌ی مبارزات زنان در چهار دهه‌ی گذشته، یعنی از سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی و قوانین مصوب کشوری بر اساس تعابیر و تفاسیر دینی از آن نگاهی بیاندازیم مشاهده خواهیم کرد که نخست از مبارزه علیه حجاب اجباری شروع شد. حجابی که زنان به تنهایی علیه آن به پاخواستند ولی به دلیل شرایط موجود آن زمان یعنی شرایط ایده‌ال‌گرایانه‌ی پس از انقلاب و تاکید بر اهداف بزرگتر، مداخله نکردن مردان در مساله‌ای که زنانه محسوب می‌شد و نیز جو مذهبی ایجادشده، نه تنها مورد حمایت قرار نگرفت بلکه سرکوب آن نیز با مخالفت مردم مواجه نشد. پس از آن نیز تصویب قوانین ضد زن از جمله: قصاص، ارث، حمایت از خانواده، طلاق، کودک‌همسری و بسیاری قوانین تبعیض‌آمیز در نگاه اول خیلی نظرها را به خود جلب نکرد. اما به تدریج این قوانین که دقیقاً هسته‌ی اصلی جامعه یعنی خانواده‌ها را هدف گرفته بود، همراه با جو خفقان و فشارهای مختلف، نمودار خود را ترسیم کرد. نموداری که در آن زنان نقش درجه‌ی دو و دوگانه‌ای را می‌بایستی از خود بروز دهند. نقش زنی محجبه و مبادی آداب مذهبی در جامعه و نقش کاملاً متضاد با آن در زندگی به اصطلاح زیرزمینی. در نقش دوم، زنان موجوداتی کاملاً مصرفی و جنسی تعریف شدند. زنانی که حتی با جسم و ظاهر خود نیز کنار نمی‌آیند و مرتباً در حال تغییر خود با آرایش و جراحی‌های زیبایی هستند. این نقش دوگانه البته از طرف خود رژیم و به منظور فروش کالاهای خود و نیز تعریف مذهب از زن و همچنین مشغول کردن جوانان و حتی نیروهای طرفدار خود به کشمکش‌ها و ایجاد تغییرات ظاهری بود. اما در واقع این سیاست مانند تیغ دولبه عمل کرد. چرا که آسیب‌های جدی به بدنه‌ی اصلی جامعه وارد کرد. زندگی دوگانه داشتن سر از پوسته‌ی زیرزمینی خود بیرون آورد و زنان خواهان رفع تبعیض‌ها و خصوصاً حجاب اجباری شدند. تبعیض‌هایی که ظاهراً موارد شخصی داشت به کل جامعه ارتقا پیدا کرد و زنان را کنار هم گرد آورد تا بتوانند درد مشترک را فریاد زنند.

موج‌های جدید جنبش‌های فمنیستی به دلیل وجود فضاهای مجازی باعث شد تا زنان ایرانی نیز، تعاریفی که از آن‌ها شده را مورد نقد قرار دهند. نگاه انسان بودن و انسانی زندگی  انسانی زندگی کردن فرای مرد و یا زن بودن، دیدگاه توانمندسازی زنان، بحث‌های مردان و زنان فمنیست در قالب آنکه مسایل زنان فقط مختص آنان نیست و در مبارزات زنان به مردان بیشتری نیاز هست، هشتگ‌های می‌تو که تابوهای زیادی را شکست و نیز نگاه برابری‌طلبانه به تمامی جنسیت‌های موجود در جوامع، همه‌وهمه باعث ارتقا فکری و به چالش کشیدن تمامی نرم‌هایی شد که در ایران برای زنان و مردان تغریف شده است. همانجا است که می‌بینیم مردان روسری به سر کرده و عکس می‌گیرند، از زندانی شدن زنان و خواهران خود نه تنها شرمنده و خجل نیستند که صدای آنها می‌شوند و در کنار زنان روسری‌ها را بر چوب می‌زنند و از آنها در مقابل گشت ارشاد حمایت می‌کنند و همراه آنان شعار «زن، زندگی و آزادی» را سر می‌دهند، چرا که در این شعار برابری جنسیتی نهفته است. چرا که در این شعار صدای ناشنیده‌ی مردان در تربیت مردسالارانه نهفته است. چرا که در این شعار نشان داده می‌شود که وقتی بخش بزرگی از جامعه زیر فشار مضاعف قرار بگیرد آحاد جامعه آسیب‌پذیر می‌شود. «زن» در این شعار دقیقاً بر برابری زن و مرد تکیه دارد. بر همراهی آنها با هم و در کنار هم. اگر جامعه آن را فقط نگاهی یک‌طرفه می‌دید محال بود با این شعار همراهی کند. مرگ مهسا جرقه‌ای بود برای فریاد برابری‌خواهانه‌ی یک ملت.

اما چرا زندگی؟ چه نوع زندگی مد نظر این شعار است؟ مگر بر سر زندگی‌ها در ایران چه آمده که مردم به جای شعارهایی انقلابی‌تر و کلی‌تر به سراغ «زندگی» آمده‌اند؟ زندگی روزمره با تمام تعاریف آن یعنی: تکراری بودن، توالی داشتن، طبیعی بودن، بر اساس عادت بودن، خنثی بودن، بخش اصلی و کلید مولد زندگی ماست. همان بخشی که به ظاهر کسل‌کننده و روزمرگی نامیده می‌شود همین‌که مورد تهدید واقع شود انسان به دنبالش می‌گردد. تخریب زندگی روزانه در تروماها و فجایع بزرگ تاریخی و نیز کنترل شدید آن توسط رژیم‌های دیکتاتوری صورت می‌گیرد. پس از وقوع فجایع بزرگی همچون یازدهم سپتامبر و فروریختن برج‌های دو قلو بحث تخریب زندگی روزمره و واکنش مردم نسبت به آن و بازتاب آن در ادبیات جهان تقویت شد. رویکرد نویسندگان و شاعران به جای بیان آن فاجعه رویکردی به نمودهای بسیار جزیی زندگی روزمره بود. مانند ساندویچ و یا فنجان قهوه‌ی ناتمام. در بحث جامعه‌شناسانه‌ی «زندگی روزمره» بر این نکته تاکید می‌شود که در شرایط غیر معمول و فجایع بزرگ انسان‌ها به‌طور ناخودآگاه به دنبال همان روتینی می‌گردند که در حالت عادی در پی تغییر مداوم آن بوده‌اند. همان زندگی روزمره‌ی بی‌اهمیت، ارزشمند و قابل مشاهده می‌شود. در فجایع و رویدادهای تروماتیک در واقع زندگی جاری و فاجعه در هم تنیده می‌شوند و انسان را به سمت همان امنیت زندگی رومرزه سوق می‌دهد. مردم در ایران سالیانی است که از یک زندگی روزمره‌ی معمولی با تعاریف عمومی خود بی‌بهره بوده‌اند. زندگی که واقعاً نمی‌دانند دستخوش چه فاجعه‌ای در فردا روز آن خواهد شد. این دغدغه‌ی همیشگی که شامل سرکوب مداوم، تحقیر، تغییرات اقتصادی رو به افول و دوگانگی زندگی است، باعث شده تا فریاد زندگی سر دهند. فریادی که از یکسو به معنی زنده ماندن است و از سوی دیگر به معنی داشتن یک زندگی روتین و زندگی روزمره‌ی عادی. زندگی که در آن هر روز سخن از دشمنان خیالی و تنش و تحقیر و مرگ و شکنجه نباشد.

بخش سوم این شعار یعنی «آزادی» مفهومی کلی و با نمود کامل سیاسی است. البته دو بخش دیگر هم کاملاً سیاسی هستند، چرا که در جهان کنونی حتی نفس کشیدن هم سیاسی است. اما در مفهوم کلی بسیار طبیعی است که مردم خواهان آزادی‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، جنسیتی، اقتصادی و فرهنگی باشند. آن هم وقتی که زیر فشار یک حکومت سرتا پا مسلح و زورگو و مستبد باشند. اما «آزادی» در این شعار با توجه به حرکت‌های نمادین و شعارهای سر داده شده در تظاهرات‌های خیابانی و دیوارنوشته‌ها رنگ و بوی دیگری دارد. مردم ایران در کنار هم شعارهای گوناگونی را سر می‌دهند و کمتر شاهد درگیری آنها با هم هستیم. چیزی که در اوایل انقلاب بسیار مرسوم بود. طبیعی است که ما ایرانیان در طول تاریخ هرگز تنوع احزاب، انتخابات آزاد، گزینه‌های متفاوت و رهبری متکثر را تجربه نکرده‌ایم و دقیقاً به همین دلیل و با توجه به انواع و اقسام اشکال مبارزه‌ای که مردم در این چهل‌وچهار سال تجربه کردند اکنون به دنبال تکثر هستند و آزادی را در همین تنوع و تحمل یکدیگر می‌بینند. مطمیناً فضاهای مجازی و ارتباط با تئوری و انواع حکومت‌ها و ارتقا دانش عمومی به این مهم کمک شایانی کرده. زنان آزادی را برای مردان و مردان برای آنها قایل هستند. تابوی جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی در میان جوانان شکسته شده و به آن‌ها حق وجود می‌دهند. به ازدواج سفید فقط به دلیل اقتصادی روی نمی‌آورند بلکه به دلیل حقوق برابر بدان دل بسته‌اند.

در مجموع شعاری که سرلوحه‌ی این بخش از مبارزات ایرانیان شده شعاری کاملا منطبق با خواسته‌های آنان و آگاهی از آن خواسته‌ها است. شعاری که تبدیل به پرچم شده و مبنای آن بر برابری، زندگی طبیعی و آزادی همراه با تنوع عقاید و آرا است.

منبع: فصلنامه‌ی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴