Health <- بازگشت

«زن، زندگی، آزادی،»/ اعتراضات در ایران و علل فمینیستی بودن جنبش / نوشته تارا مهرابی/ ترجمه از حسین غبرایی

سخنرانی در مورد برابری جنسیتی، دانشگاه کارلشتاد

16 سپتامبر مصادف با مرگ تراژیک مهسا/ژینا امینی دختری 22 ساله است که توسط پلیس ارشاد ایران حین بازداشت کشته شد.

مرگ مهسا باعث شعله‌ور شدن مجموعه‌ای از اعتراضات ضد رژیم در سراسر شهرهای ایران شد که امروز 28 نوامبر که در حال نوشتن این مقاله هستیم ادامه دارد. البته این اولین اعتراضات ضد رژیم در مقیاس سراسری نبود  (در 1999 اعتراضات کوی دانشگاه در،10 - 2009جنبش سبز) را داشتیم اما این یکی کاملا متفاوت است. عمده‌ترین چیزی که این اعتراضات را قدرتمند و منحصربه‌فرد می‌کند، حضور فراگیر زنان و در عین حال طرح مسایل و حقوق آنان در کانون اعتراضات است. همان‌گونه که با شعار اصلی جنبش «زن، زندگی، آزادی» که به کردی «ژن، ژیان، ئآزادی»ست نشان داده می‌شود. این اعتراضات در واقع جنبشی فمینیستی است، یا آنطور که در رسانه‌های اجتماعی انتشار یافته یک انقلاب زنانه است.

در این مقاله، من از شعر ترانه‌ای که توسط شروین حاجی‌پور با عنوان «برای» خوانده شده استفاده می‌کنم. این ترانه در بیست و هشت سپتامبر انتشار یافت و بلافاصله به سرود اعتراضات بدل شد که به دستگیری خواننده در روز بعد منجر گردید. این آهنگ قطعاتی از زمینه‌های چند لایه‌ی اعتراضات در ارتباط با سیاست‌های جنسیتی، زندگی و تمایلات جنسی را بیان می‌کند. وی به برخی فجایع و مبارزات ملی، فساد اقتصادی، فقر، کار کودکان، تبعیض جنسیتی، تخریب محیط زیست، انقراض گونه‌ها و شلیک به هواپیمای مسافری اوکرایینی توسط سپاه پاسداران اشاره می‌کند. در سه بخش این مقاله قسمتی از اشعار را به شعار زن، زندگی، آزادی و عمل نمادین کسی که مویش را به عنوان اعتراض می‌بُرد مربوط می‌دانم. در مورد بخش زن به سیاست جنسیتی رژیم در مورد مو می‌پردازم و این استدلال که عمل کوتاه کردن مو تبدیل به سمبلی برای مقاومت در برابر چنین سیاست‌هایی است.

در بخش دوم «زندگی» بر عمل بریدن مو به عنوان حالتی از سوگواری برای مرگ‌های ناعادلانه و ناهنگام و در خواست پاسخگویی برای آن‌ها تمرکز می‌کنم. در بخش آخر «آزادی» بر سیاست جنسی مو و سیاست حجاب می‌پردازم. با این استدلال که بریدن مو به‌طور علنی می‌تواند به عنوان مقاومتی نمادین در برابر حجاب اجباری رژیم و جنسی‌سازی آن تلقی شود. از کنار هم قرار دادن سه بخش زن، زندگی، آزادی نتیجه می‌گیرم که بریدن موها در انظار عمومی، بدل به نمادی از مقاومت فمینیستی، روشی است که زنان ایرانی از طریق آن در حال کنترل و بازپس‌گیری زنانگی، زندگی، بدن و آزادی انتخابشان هستند.

زنانگی، جنسیت و مو

برای توی کوچه رقصیدن

برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون

برای دختری که آرزو داشت پسر بود...

«برای» ترانه‌ای از شروین حاجی پور

به عنوان نوجوانی که به آهستگی جوان می‌شوی، هر از گاهی یکی از هم‌کلاسی‌هایم را می‌دیدم که سرش را می‌تراشد، اگر پرسش می‌شد جواب می‌دادند که به ضخیم‌تر، قوی‌تر و پرپشت شدن موها کمک می‌کند. آن‌ها موهایشان را بلند کردند و به زنانی زیبا بدل شدند. من هم موهای بلندی داشتم اما هرگز سرم را نتراشیدم تا زمانی که وارد دبیرستان شدم. با فشار مربیان مدرسه و خانواده، کوتاه کردن موها برای دختران به سبک‌های پسرانه و یا تراشیدن کامل آن به مُد روز بدل شد. برای نسل من، این نوع سرکشی علیه بلوغ، نفی تغییرات طبیعی بدن‌مان، تسلیم نشدن و از دست دادن فعالیت‌های آزادانه بود. مثل یک پسر بودن می‌توانست این فرصت را ایجاد کند که در خیابان‌های تهران با دوستانمان باشیم. می‌توانستیم بدویم، یا دوچرخه سوار شویم و یا فوتبال بازی کنیم، همه‌ی این کارها به خاطر جنسیت بدن ما ممنوع است. اگر موهای بلند را حفظ می‌کردیم، اگر به زنان زیبای جوانی بدل می‌شدیم که باید می‌بودیم، موهای بلند و پرپشت‌مان مانع می‌شد، آن‌ها را کوتاه کردیم، آرزو داشتیم پسر باشیم تا بتوانیم آزادانه در خیابان‌ها دوباره برقصیم.

وقتی که داشتم بزرگتر می‌شدم چندین‌بار به من گفته شد که داشتن موی بلند، زن را یک «زن واقعی» می‌کند. به عنوان کلیشه‌ای از هنجارهای زنانه درباره‌ی مخالف مردانه‌اش، مو به عنوان نشانه جنسیت قبل و بعد از بلوغ است. به این ترتیب موی زنان با هنجارهای فرهنگی، اعتقادات مذهبی و روش‌های پلیسی با شیوه‌های متضاد محافظت می‌شود و باید بلند، پر پشت، طبیعی، وحشی و زیبا باشد اما در عین حال باید به دقت زیر روسری پنهان شده باشد. درباره‌ی مو شعرها، داستان‌ها، ضرب‌المثل‌ها، نظرات و اعتقادات مذهبی بسیاری وجود دارد.

 

در بازدید از چندین انجمن مذهبی، وبسایت امامان و مجلات مذهبی آنلاین فارسی، از اینکه زنان جوان مسلمان سئوالاتی در مورد کوتاه کردن یا تراشیدن موهایشان پست می‌کردند و خلاف یا ممنوع بودن آن را می‌پرسیدند تعجب نمی‌کردم. درحالی‌که کارشناسان استدلال می‌کردند که اسلام آن را ممنوع نکرده است، اما می‌گفتند بهتر است از آن اجتناب شود مگر اینکه لازم باشد(به‌طور مثال به دلایل بهداشتی، یا برای افزایش آن یا چون موی بلند زمان زیادی برای مراقبت نیاز داشت و مانع انجام کارهای خانه می‌شد). با این حال کوتاه کردن موها و مانند مرد شدن را به اتفاق آرا ممنوع و نوعی گذر از مرزهای جنسیتی می‌دانستند.

موهای بلند و «پوشیدن روسری» جداسازی را بر اساس طول آن آسان‌تر می‌کند. به این وسیله می‌توان حرکاتشان را به راحتی محدود و کنترل کرد. جدایی جنسیتی در ایران نه فقط جداسازی مکانی (مدارس، دانشگاه‌ها، اتوبوس‌ها و غیره) بلکه بر اساس دور نگه داشتن زنان از فعالیت‌های اجتماعی- اقتصادی با محدود کردن آن‌ها از مشاغل مشخص، زمینه‌های آموزشی و فعالیت‌هاست.

به این ترتیب با تلاش زیاد سعی می‌کردند موانع اقتصادی – اجتماعی را از میان بردارند. بسیاری از زنان جوان از جمله خودم این جدائی مادی مکان‌های شهر را با پوشیدن لباس‌های مردانه، پوشاندن سینه‌ها، کوتاه کردن یا تراشیدن موها به چالش کشیدیم تا آسان‌تر در تمام مکان‌های عمومی حرکت کنیم. طی دهه‌ی گذشته این روش‌ها توسط فعالین فمینیست در ایران انجام شد. بسیازی از آن‌ها احتمالاً همان دختران مدارسی بودند که موهایشان را به عنوان یک شورشی معترض کوتاه می‌کردند و اکنون به فعالی اجتماعی بدل شدند، تا علیه این جدایی جنسیتی مبارزه کنند. به‌طور مثال آن‌ها شروع به ورود به مکان‌هائی کردند که برای زنان ممنوع بود مانند ورزشگاه آزادی برای تماشای فوتبال.

باید ذکر کرد که کوتاه کردن مو همیشه فعالیتی اجتماعی نبود، بلکه همچنین برای عده‌ای به‌طور مثال مردان ترنس راهی برای راحت‌تر زندگی کردن نیز بود. درحالی‌که کوتاه کردن مو برای ما راهی برای  آزادی بود، این تنها راهی برای دوستان ترنس ما بود که زنده بمانند. مثال دیگر معلولان هستند؛ همچون مادری که عکس دختر بیمار روانی‌اش را که نمی‌تواند روسری را تحمل کند به‌طور گسترده پخش شد. کوتاه کردن موهای دخترک به صورت پسرانه، روشی بود که مادر برای زندگی دخترش برای خروج از خانه انجام می‌داد.

خواه کسی پسر باشد و یا مجبور باشد به عنوان یک پسر زندگی کند، با چارچوب‌های مذهبی و فرهنگی که گفتمان بدن و زنانگی در آن ممنوع است، هر حرکت و عملی حتی کوتاه کردن مو و یا تراشیدن آن هم سیاسی می‌شود. این مدلی از مقاومت زنانه در برابر هنجارهای عادی‌سازی و تفکیک جنسیتی است.  ورود حساب‌شده‌ی پلیس، ظاهری و تحمیلی و مدیریت جنسیتی از طریق موهاست. این زنان ارتباطشان را با چنین روش‌هایی با کوتاه کردن یا تراشیدن مو قطع می‌کنند. به همین دلیل است که زنان  می‌گویند این زندگی جنسی شده که برایمان تعیین می‌کنید را نمی‌پذیرم. بدن و زندگیم را پس خواهم گرفت. بدینگونه بدل به یک زن- مرد ، یک گناهکار شدم. خلافکارم چون می‌توانم یک زن –مرد باشم.

زندگی معنایی دوگانه از حیات و زیستن دارد و در تفسیر من از شعر و شعار، در جریان اعتراضات به‌ویژه هر دو جنبه‌اش مورد نظر است. اگر ارتباط بین کلمات و عمل بریدن موها در نظر گرفته شود آنگونه که بحث خواهم کرد موقعی است که زندگی‌اش ناعادلانه از او گرفته می‌شود.

در عزایش اعتراضات شکل گرفت؛ عزای مرگ مهسا/ژینا، نیکا، سارینا، حدیث و دیگران اسامی فراوانی که هر روزه به لیست اضافه شد. زنان نوجوان و جوان (همچنین پسران و مردان و ترنس‌ها) به ناحق به خاطر نشان دادن چند تار مو یا داشتن یک زندگی عادی کشته شدند. مرگ ناحق آنان نه تنها سوگواری خانواده‌های‌شان، بلکه تمام قربانیان تراژدی‌های گذشته مانند خانواده‌های آنانی که بدون دلیل اعدام شدند، قربانیان قتل‌های دسته‌جمعی سیاسی، قربانیان خشونت‌های قومی که توسط رژیم انجام شد، سرنگونی هواپیمای اوکراینی، همه‌ی قربانیان کووید، قربانیان فقر و... همه را گرد آورد. همه در سوگواری متحد شدند.

بریدن موها عملی کهن از عزاداری در بسیاری از فرهنگ‌ها از جمله ایران است. در شاهنامه، فردوسی می‌سراید که فرنگیس موهایش را در عزای شویش سیاوش می‌برد. وقتی که زنی از زندگی دست می‌کشد با بریدن موهایش – نماد زندگی و زنانگی - نشان از درد عظیمی است. عمل منفعل عزاداری نیست، بلکه آنها خواستار پاسخگویی‌اند. این جوشش خشم آنان را نشان می‌دهد و هشداری است برای آنچه که از شعله‌ور کردن خشمشان خواهد آمد. این سنت در ایران در حال محو شدن بود اما در برخی مناطق و در میان اقلیت های قومی خاصی مانند لرها و کردها هر چند اندک انجام می‌شود.

مهسا ژینا زنی کرد بود و مادرش مرگ ناحق او را با بریدن موهایش سوگواری کرد. خشم، درد و فریادش را برای عدالت بازگو کرد. این فریاد توسط بسیاری در ایران و خارج شنیده شد. به‌طوری‌که آن‌ها نیز قیچی‌هایشان را برای بریدن موهایشان و اجرای این عمل باستانی به عنوان الگویی زنانه در جستجوی عدالت و علیه ماشین کشتار سیاسی رژیم ایران به کار بردند. در سوگواری نیکای شانزده ساله که جسدش ده روز پس از قتل او به خانواده داده شد، اما در مراسم تدفینش دزدیده شد تا کاری که با بدنش انجام شده بود پنهان بماند. گر چه همه‌چیز به عنوان عزاداری برای زندگی نابود شده جوانان آغاز شد، اما امروز به جنبشی برای دادخواهی انواع زندگانی بدل گشت که توسط رژیم به‌طور سیستماتیک نابود شده است. برای نابودی منابع آب، جنگل‌ها، گونه‌های حیات (مانند یوز ایرانی پیروز آنگونه که در ترانه اشاره شد) و...

بریدن موها نه تنها به یک علامت سوگواری بلکه به ستایشی عمومی برای مرگ‌های مسکوت گذاشته شده، اقلیت‌های جنسی و قومی، مهاجرین افغان، گونه‌های موجودات و طبیعت بدل گشت. تمام زندگی توسط این رژیم نه فقط  قابل از میان بردن است بلکه همچنین بی‌ارزش است. همانطور که آن‌ها را بدون هیچگونه مراسمی به خاک می‌سپارند، خانواده‌هایشان تحت فشار و تهدید به مرگ از صحبت علنی درمورد خاطرات آنان، هنگام سوگواری عزیزانشان منع شدند. بریدن مو در انظار عمومی در برابر چنین رابطه‌ای با قدرت مرگ‌آور، نشان مقاومت، نفی فراموشی یا محو کردن آنان است. سوگواری و گسترش آن به بسیار فراتر از خانواده های داغدیده، رژیم را خنثی می‌کند. بریدن موها به‌ویژه به عنوان رسم اقلیت قومی کرد مهم است، چونکه این قوم از ابتدای انقلاب به طور سمبلیک برای هر مرگ و تمام مرگ‌های دیگر ، انسان و غیر انسان، برای تمام گذشتگانی که در حافظه‌ی جمعی به یاد مانده، برای همه‌ی قربانیان کنونی و کسانی که خواهند آمد اگر رژیم در قدرت بماند بدل گشت.

آخرین موضوع ولی نه کم‌اهمیت، کوتاه کردن موها را می‌توان به عنوان اعتراض علیه شرایط زندگی که در آن مردم توسط اقتصاد فاسد سرمایه‌داری ضعیف شده‌اند و زندگیشان نوعی مرگ تدریجی است تعبیر کرد. اعتراف به مرگ جمعی LGBTQهاست که اعضایشان در سایه‌ی ترس دائمی، آزارو اذیت،  اعدام و یا قتل ناموسی‌اند. آن‌ها در حال مرگ زندگی می‌کنند. این در خواستی برای پاسخگویی است برای زندگی و شرایط زندگی کودکان افغان و بلوچ که مجبورند بدون هویت و در فقر شدید زندگی کنند یا کودکان کار که آرزویشان فقط رفتن به مدرسه است یا برای خانواده‌های پراکنده شده در سراسر جهان که باید مراسم تشیع جنازه‌ی عزیزانشان را از طریق صفحه‌ی نمایش تلفن همراهشان ببینند. کوتاه کردن مو به صورت علنی درخواستی برای فعالان سیاسی و اجتماعی، دانشجویان دانشگاه‌ها و سایرینی که بدون هیچ دلیلی به جز داشتن یک زندگی معمولی در زندان هستند تلقی کرد که زندگی از کنارشان می‌گذرد.

همین امر در مورد ازدواج کودکان، قربانیان خشونت جنسی و کسانی که جان خود را از دست داده‌اند، یا خودکشی کرده‌اند در نتیجه‌ی سیستمی که آن‌ها را لایق زندگی نمی‌داند. پس بریدن مو فقط سوگواری یک مرگ و یک مرثیه نیست. بلکه راهی است برای آن‌هایی که در مرگ زندگی می‌کنند، درحالی‌که می‌گویند دیگر بس است.

 

آزادی

جنسیت‌زدایی از بدن

برای خندیدن

برای این بهشت اجباری

برای زن، زندگیی، آزادی


برای کسانی که به عنوان بخشی از اولین نسل پس از انقلاب بزرگ شدند، مو میدان مبارزه بین زنان و رژیم بود.

نپوشاندن کامل مو در ملا عام یکی از عمومی‌ترین دلایل بازداشت توسط گشت ارشاد بود. استدلال می‌شد که ما زنان به نسبت پسران جوان کنترل بیشتری بر تمایلات جسمی خود داریم. از این رو مسئولیت اخلاقی تقوای ملت بر عهده‌ی ماست. گفته می‌شود که با جمع کردن موهایمان زیر روسری تا جائی که می‌توانیم نه فقط خودمان و عفت‌مان بلکه مردان جوان و کشور را حفظ می‌کنیم. به عبارت دیگر موی زن چنان قدرتمند تعریف می‌شود که نگاهی به آن می‌تواند مسیر مرد را از زندگی صالح به گناه تغییر دهد و ملتی را به نابودی بکشاند. از آنجائی که کنجکاو بودم ببینم گفتگوهای کنونی درباره‌ی مو و حجاب چگونه است، جستجوی سریعی را در فضای مجازی انجام دادم و اشارات زیادی از امامان مختلف و همچنین حضرت محمد در انجمن‌های آنلاین و کانال‌های خبری برای جوانان مذهبی پیدا کردم. اگر چه این گفتمان نه تنها موضوع نسل من است بلکه هنوز ادامه دارد.

برای کنترل چنین قدرت جنسی مخربی، حجاب اجباری به عنوان راه حلی برای مشکل اجرا می‌شود. از این رو موها فقط باید در خانه آشکار باشد که در آن زنان به دلیل روابط و پیوندهای خانوادگی اسلامی نمی‌توانند موضوعی برای هوسرانی باشند و درست برای رضایت شوهرانشان است. برای اطاعت کسانی که از حجاب اجباری پیروی نکنند اغلب آنان را به مجازات الهی در جهنم تهدید می‌کند و این چنین احکام انتزاعی اخلاقی و گناه را از آسمان به زمین می‌آورند و آن را برای ترساندن از عذاب جسمی و کنترل انسان‌های جوان به کار می‌گیرند. به طور مثال در خاطره‌ای که در زیر به اشتراک می‌گذارم، می‌توان دریافت که صاحبان قدرت چگونه تلاش می‌کنند تا ما را از طریق پوشاندن موهایمان از طریق روش‌های عاطفی بدنی متقاعد کنند:

مشاور راهنمائی مدرسه و معلم قرآن ایستادند و با اشاره به دانش آموزی که رشته‌های کوچکی از موهای بازیگوشش از پارچه‌ی مقنعه بیرون زده بود گفت: در آتش سوزان جهنم در میان شعله‌ها از موهایت آویزان خواهی شد. دانش آموز در چشم‌های معلم نگریست و گفت: اما موها بلافاصله می‌سوزند. معلم جواب داد: اما در جهنم  آن‌ها بارها و بارها می‌رویند و تو تا ابد به آن آویزان خواهی ماند و درد خواهی کشید. شاگرد گفت: اما من موهای زیادی دارم و شک دارم که دردناک باشد. معلم گفت: اما تو را از مقدار کمی آویرزان می‌کنند که درد را حس کنی. آن شب خواب دیدم که از موهایم در حال سوختن آویزان شدام و با جیغ از خواب بیدار شدم. نمیتوانستم بگویم کدام بیشتر درد دارد: کشیدن موهای سرم یا سوختن میان شعله‌ها.

همین گفتارها در تلویزیون، در بیلبوردها و در سخنرانی‌های عمومی رژیم برای محکوم کردن معترضان به عنوان زنان «سست» استفاده می‌شود. برایشان نام می‌گذارند تا شرمسار شوند و سکوت کنند. گناهکارانی که مسئول ازهم‌پاشیدگی ازدواج‌ها هستند و با وسوسه‌ی مردان دیگر خانواده‌ها را متلاشی می‌کنند. حتی گفته می‌شود که بلایای طبیعی مانند زمین‌لرزه مجازاتی الهی است که توسط خدا بر مردمانی که زنانشان سست حجابند نازل می‌شود. با این حال این روزها، گفتارها و روایات این‌چنینی نه فقط برای شرمساری زنان و مجبور کردن آن‌ها به سکوت، یا کنترل بدن و تمایلات جنسی آنان، بلکه خواست‌ها و شعارهای سیاسی معترضان را به موضوع «تمایل به برهنگی در انظار عمومی» کاهش  می‌دهند. در این مورد، بریدن موهایشان عملی برای بازدارندگی از بدن به شدت جنسی‌شده‌ی آن‌هاست. آن‌ها با نفی پذیرش چنین خطابه‌های محبت‌آمیزی در تهدید به عذاب جهنم که حکومت تلاش می‌کنند در هر جائی همچون مدرسه، دانشگاه، تلویزیون و بیلبوردها آن‌را القا کنند، کنترل دوباره بر موهایشان را به دست گرفته‌اند. بر عکس معترضان با انتخاب زندگی مادی این جهانی با گذشت از بهشت اجباریشان به استقبال دردهای کشنده رفتند. درد مرگ دوستان، درد کتک خوردن و تیرباران شدن، درد شکنجه، درد بریدن موها. معترضان، این زنان گناهکار، جهنم را بر زمین آورند و آن را به جان رژیم انداختند.

 

دست از بدنم بکش – زندگی و هویت

برای زن، زندگی، آزادی

برای آزادی

برای آزادی


در این مقاله بر طبیعت زنانه‌ی اعتراضات اخیر تمرکز کرده‌ام و تلاشم این بوده که بریدن مو را مقاوتی علیه سیاست‌های جنسیتی، قومی و جنسی کردن سیاست‌های مو در رژیم اسلامی ایران بدانم. اعتراضات به تاریخی طولانی از مقاومت علیه سیاست‌های جنسی رژیم ارتباط دارد. زنان ایرانی از ابتدای انقلاب در این میدان می‌جنگیدند و از پذیرش چنین کدهایی برای لباس خودداری کردند. یکی از نمونه‌های اخیر چنین مقاوتی که شکل سامان‌یافته‌تری داشت جنبش «آزادی‌های یواشکی» بود که در 2014 توسط خانم مسیح علینژاد، فعال تبعیدی ایران ایجاد شد. این جنبش زنان طبقات و اقوام را به اتحاد به فراسوی مرزهای مذهبی فرا خواند و از آنها خواست که در فضاهای مجازی عکس بدون حجابشان را به عنوان فعالیتی فمینیستی و نوعی نافرمانی مدنی به نمایش بگذارند. سال‌های 2018 و 2017 با مجموعه‌ی دیگری از نافرمانی مدنی آغاز شد که در آن زنان جوان روسری‌هایشان را بر چوبی می‌بستند و در میادین شهرهای اصلی بالای سر خود نگه میداشتند. این کار از ویدا موحد که بر روی سطل زباله‌ای در میدان انقلاب ایستاد و روسری سفیدش را بر روی چوبی بست و آن را مانند پرچمی بالای سرش نگه داشت الهام گرفته شد. او در همان روز دستگیر شد. به این دلایل است که می‌گوئیم اعتراضات کنونی کاملاً ریشه‌دار است. مبارزه چهل و سه سال پیش در خیابان‌ها شروع شد: وقتی که لباس رنگی پوشیده می‌شد، گره روسری شل بود، آرایش می‌کردیم، رانندگی، خندیدن بلند در خیابان‌ها.

همه‌ی آن‌ها به اسم مذهب و رحمتش

همه‌ی آنها به لطف مذهب به گناه تبدیل شد. ار آن پس در هر لحظه‌ای زنی برای باز پس گرفتن بدنش (با جنسیت، تمایلات جنسی، قومیت و مذهب) جنگید و درخواست آزادی انتخاب از طریق روش‌های صلح‌جویانه و نافرمانی مدنی آغاز شد. در خیابانها با لباس‌های انتخاب شده‌ی خود قدم زدند و به آهستگی گرد هم آمدند. آنلاین و آف‌لاین سازماندهی کردند. آن‌ها، یک‌به‌یک با دخترانشان، نوه‌هایشان، نیروی اعتراضات 2022 را ایجاد کردند.

گرچه، این فقط سیاست جنسیتی رژیم نبود که در این اعتراضات به چالش کشیده شد بلکه سیاست جنسی و قومی و دیدگاهایشان در مورد امت متحد اسلامی که تلاش می‌کردند با کنترل بر بدن زنان آن را بسازند به زیر سوال رفت.

در ایران پس از انقلاب سیاست اجباری رژیم فقط برای رسیدگی به مشکل زنان و جایگاهشان در نظم جدید اسلامی نبود. بلکه همچنین همسان‌سازی اقلیت‌های قومی و مذهبی متعدد دیگری را که رفتار فرهنگی و لباس‌های ویژه‌ی خود را داشتند هدف می‌گرفت. این اقلیت‌ها مانند کردها، لرها و بلوچ‌ها، لباس‌های خاص خود را دارند؛ با نقش‌های رنگارنگ چشمگیر برای زنان، شامل دامن بلند و پوشش سر که می‌توان آن را حجاب کامل محسوب کرد. کد برای چگونگی پوشش شامل روسری، مانتو، شلوار و چادر به رنگ تیره، به معنی از میان برداشتن همه‌ی علائم قومی و حرکت به سوی ایجاد امت واحد اسلامی است. این بسیار مهم است که مهسا/ژینا امینی، زنی از قوم کرد بود و پاسخ رژیم به معترضان زاهدان و کردستان وطن کردها و گروه‌های اقلیت بلوچ، بسیار وحشانه بود و می‌توان آن را نسل‌کشی نامید که انعکاس سیاست قومی رژیم است.

از زمانی که حجاب و پوشش سر به بن‌مایه و اساس ساختاری رژیم برای ایجاد امت اسلامی بدل شد، هرگونه حذف یا نشان دادن، یا بریدن موها در انظار عمومی، از نظر سیاسی بسیار با اهمیت می‌شود و به عملی زنانه به عنوان مقاومت، نافرمانی مدنی بدل می‌شود که ساختارهای رژیم را، ایدئولوژی و سیاستش را هدف می‌گیرد. درحالی‌که شعار زن، زندگی، آزادی و بریدن موها توسط زنان، مبارزه‌ای‌ست علیه خشونت سیستماتیک نیروی جسمانی، جدائی جنسیتی، خشونت علیه اقلیت‌ها و بسیاری از ساختارهای ظالمانه‌ی دیگر. این جنبش واقعاً انقلاب چندگانه‌ی فمینیستی است:

  • اعتراضات کنونی برخلاف جنبش سبز «صلح‌جویانه» نیست. اعتراضات گروه‌های بسیار متنوع‌تری از مردم را از نظر طبقاتی، قومی، جنسیتی و تمایلات جنسی در برمی‌گیرد. تظاهرات عظیمی توسط ایرانیان خارج و متحدانشان در سراسر جهان ترتیب داده شد که آن را به پدیده‌های فراملی بدل ساخت. تظاهرات همچنین باعث جنگی شد بین پلیس سایبری رژیم با هک‌کنندگان آن‌ها و فعالین اجتماعی – رسانه‌ای که تلاش می‌کردند صدای مردم ایران باشند.
  • به عنوان یک زن تبعیدی ایرانی دریافتم، بسیار مهم است که مقاله‌ام را به گونه‌ای ارائه دهم که کمکی به اسلام‌هراسی نباشد. آنچه که در این مقاله مورد بحث قرار گرفت این است که رژیم از اسلام به عنوان ابزاری برای حکومت استفاده می‌کند و این موضوع به اعتقادات افراد یا حق انتخاب پوشش حجاب برای مسلمانان ربطی ندارد.
  • من در تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. مادرم شمالی (رشت) و پدرم از اقلیت‌های لر در غرب ایران است. و من در محیطی چندقومی بزرگ شدم که رسوم فرهنگی گوناگونی دارند. من هرگز مورد خشونت یا تبعیض به خاطر قومیتم قرار نگرفته‌ام و همیشه تلاش کردم در میانه باشم. از این رو نمی‌خواهم سخنگوی اقلیت‌هایی باشم که در معرض روش‌های گوناگون پاکسازی قومی، از بالاترین شمار اعدام‌ها تا فقر مطلق و زیر کنترل بودن را تجربه کرده‌اند. آنچه که مورد نظر من است اعمالی است که رژیم علیه آن‌ها به طور سیستماتیک استفاده می‌کند.

    * متن مقاله به انگلیسی:

    https://tidsskrift.dk/KKF/article/view/134480/180767
    منبع: فصلنامه‌ی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴