نوشتهی حاضر، یک بررسی انتقادی وضعیت اپوزیسیون برونمرزی ایرانی در شرایطی است که قدرتهای امپریالیستی میکوشند این اپوزیسیون را به ابزاری برای پیشبرد سیاستهای خود تبدیل کنند. این نوشته به وضعیت نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در درون ایران نمیپردازد، چرا که به عقیده نگارنده، پرداختن به مسائل نیروهای اپوزیسیون فعال در داخل کشور در صلاحیت خود آن نیروهاست و نه کسانی که از دور دستی بر آتش دارند.
امپریالیسم به دنبال چیست؟
این نوشته در شرایطی تحریر میشود که یک سال از جنگ اوکرایین میگذرد. جنگی که روابط درونی بلوک امپریالیستی سازمانیافته در دولتهای عضو ناتو و نیز برخی از دیگر دولتها مانند ژاپن و استرالیا را تغییر داده است. به تعبیر جان کورن بلوم دیپلمات با سابقهی آمریکایی، در شرایط جدید دیگر استقلال دولتهای عضو بلوک نامبرده بیمعنی شده است. این دولتها عملاً پذیرفتهاند که در همهی موارد مهم سیاست جهانی، باید تابع مشی تعیین شده در واشینگتن باشند. در سیاست بینالمللی می توان از اجرای یک سیاست واحد توسط این دولتها سخن گفت.
در مورد ایران نیز اختلافات بروز یافته پس از خروج یکجانبهی ترامپ از برجام، در جبههی قدرتهای غربی جای خود را به سیاستی هماهنگ داده است. این سیاست بر اساس این ارزیابی تعیین میشود که حکومت ایران در جبههی چین و روسیه قرار دارد و با آن باید مانند عضوی از جبههی دشمن یا حداقل رقیب رفتار کرد. امروز سیاستهایی که غرب در قبال ایران در پیش میگیرد یادآور مشابه آن در مورد کشورهایی مانند بلاروس و ونزوئلاست، البته با تفاوتهایی. در مورد ونزوئلا، پس از آن که سیاست به رسمیت شناختن رئیسجمهور خودخواندهی اپوزیسیون این کشور شکست خورد، جایگزین این سیاست هنوز کاملا روشن نیست.
سخن گفتن از یک هدف ثابت و بلاتغییر در سیاست امپریالیسم در قبال ایران، خطاست. دولتهای غربی میدانند که همهچیز از جمله در ایران تابع میل و ارادهی آنها نیست. از این رو در سیاست خود، طیفی از احتمالات مختلف را در نظر میگیرند که یک سوی آن توفیق مشی رژیمچنج یعنی سرنگونی کمابیش قهرآمیز جمهوری اسلامی است و سوی دیگرش، مهار حکومت ایران.
در همهی سناریوهای در نظر گرفته شده از سوی بلوک امپریالیستی غرب در مورد ایران، وجود یک اپوزیسیون ایرانی طرفدار و تابع غرب به کار اجرای سیاستهای مداخلهجویانه امپریالیسم در قبال ایران میآید. حضور چنین اپوزیسیونی هم میتواند در صورت لزوم، پر کردن خلأ ناشی از فروپاشی احتمالی جمهوری اسلامی را تسهیل کند و هم برای شرایطی مفید است که معامله و چانهزنی با حکومت تهران مجدداً در دستور کار قرار گیرد. یک اپوزیسیون ایرانی مطیع غرب، در همهی شرایط محتمل، ابزار موثری در پیشبرد مداخلهجویی امپریالیستی در ایران است. با داشتن این ابزار، هم میتوان در صورت امکان حکومتی طرفدار غرب در ایران به جای جمهوری اسلامی نشاند و هم میتوان از جمهوری اسلامی امتیاز گرفت.
نسخه مکرون
طبق آنچه مسیح علینژاد در گزارش دیدار خود با امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه گفت، مکرون در این ملاقات بر ضرورت وجود یک اپوزیسیون متحد به مثابه شرط جدی گرفته شدن مخالفان جمهوری اسلامی از سوی سران غرب تاکید کرده است. پس از این ملاقات، بر تلاش برای متحد کردن نیروهای مستعد اپوزیسیون برونمرزی ایرانی مطابق نسخهی مکرون افزوده شد. در کنفرانسی که روز ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - دهم فوریه ۲۰۲۳ - در واشینگتن برگزار شد، مسیح علینژاد به نمایندگی از سایرین و از جمله رضا پهلوی، وعده داد که تا اواخر فوریه یعنی اوایل اسفند، منشوری از سوی شرکتکنندگان در کنفرانس منتشر خواهد شد که علاوه بر علینژاد و پهلوی، شامل حامد اسماعیلیون نیز میشود.
هنوز معلوم نیست برای کسان دیگری که نامشان در ارتباط با کنفرانس ۲۱ بهمن مطرح شد چه نقشی در ارائه منشور در نظر گرفته شده است. عبدالله مهتدی رهبر یکی از جریانهای استفادهکننده از نام کومله که نخست از او در کنار پهلوی و احمدینژاد و اسماعیلیون نام برده شده بود، مانند شیرین عبادی و گلشیفته فراهانی به فرستادن یک پیام کوتاه ویدئویی اکتفا کرد یا نقشی فعالتر به او ندادند. علی کریمی حتی به صورت ویدئویی نیز ظاهر نشد و گلشیفته فراهانی گفت از جانب فوتبالیست معروف نیز سخن میگوید. نازنین بنیادی نیز علیرغم حضور فیزیکی در کنفرانس، نقش فعالی نداشت و بیشتر بدین اکتفا کرد که به نشانهی تایید سخنان سایرین و به ویژه علینژاد، سر خود را تکان دهد.
در کنفرانس واشینگتن، پهلوی و علینژاد از ملاقات با مقامات دولتهای غربی به عنوان گامهای بعدی خود خبر دادند.
یک هفته بعد، رضا پهلوی، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی به همراه کریم سجادپور گردانندهی کنفرانس واشینگتن در یک میزگرد جانبی کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کردند، به این امید که به جایگاهی برسند که غربیها مثلاً برای سوتلانا تیخانفسکایا نمایندهی بهاصطلاح دولت در تبعید بلاروس قائل شدهاند. کنفرانس امنیتی مونیخ از مهمترین گردهماییهای نمایندگان قدرتهای امپریالیستی برای سخن گفتن به ویژه در عرصههای نظامی است. امسال جنگ اوکراین موضوع اصلی آن بود. تصادفی نیست که سخنگویان اپوزیسیون غربگرای ایرانی تقریباً از هر فرصتی برای اشاره به کمک تسلیحاتی جمهوری اسلامی به روسیه استفاده میکنند و خود را متحد و حامی اوکرایین در جنگ با روسیه مینامند. از نظر امثال علینژاد و پهلوی، نشاندن پرچم اوکرایین در کنار پرچم ایران، کلیدی برای باز کردن در کنفرانسهایی مانند همایش مونیخ به روی اپوزیسیون برونمرزی غربگرای ایرانی است.
بدین ترتیب، راستای کلی سیاست غرب در قبال اپوزیسیون ایرانی مشخص شده است. به دنبال کنفرانس مونیخ، از سویی رضا پهلوی به تنهایی و از سوی دیگر، مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون غالبا به اتفاق هم به چند پایتخت اروپایی سفر کردند. تا هنگام نگارش این سطور، طرفهای ملاقات اعضای ائتلاف واشینگتن نه نمایندگان دولتها، که اعضای پارلمان بودهاند. پرنفوذترین عضو یک پارلمان غربی که در این دیدارها حاضر شده است، رابرت منندز رئیس کمیتهی امور خارجی سنای آمریکا بود که در میزگرد مونیخ شرکت کرد، البته با این تذکر که با همهی کسانی که از نظر او مدافع دمکراسی در ایران محسوب میشوند، دیدار میکند. تذکر منندز، گیرندهی کمکهای انتخاباتی مالی هواداران مجاهدین خلق، پاسخی مستقیم به علینژاد بود که در همان نشست مونیخ خواهان قطع دیدارها با مجاهدین خلق به عنوان رقبای ائتلاف واشینگتن در ادعای نمایندگی مردم ایران شده بود.
رانت رسانهای
از مهمترین وسایل اعمال نفوذ امپریالیستی در اپوزیسیون ایران، رانت رسانهای است. شبکههای تلویزیونی ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا و بیبیسی فارسی، به مهمترین اهرمها برای طرح چهرهها، شعارها و تبلیغات اپوزیسیون غربگرای ایرانی تبدیل شدهاند. بودجههای چنددهمیلیوندلاری و در درازمدت حتی چندصدمیلیون دلاری این رسانهها به طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی امپریالیسم تامین میشوند. نقش عربستان سعودی در تامین این بودجهها، با این منافاتی ندارد که سیاست این رسانهها در پایتختهای قدرتهای امپریالیستی و بهویژه واشینگتن و لندن تعیین میگردد.
در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ در ایران، رانت رسانهای چندین ساله به سود بخش غربگرای اپوزیسیون ایرانی ثمر داد و گروههایی مانند سلطنتطلبان را به بالاترین سطح از شناسایی در طول دهههای گذشته ارتقا داد. در سالهای اخیر، هیچ کنش و اظهار نظر رضا پهلوی نبوده است که در شبکههای چهارگانهی نامبرده در بالا بازتاب وسیع نداشته باشد.
در کنار رضا پهلوی، رانت رسانهای همچنین نصیب کسانی مانند مسیح علینژاد شده است که فاصلهی یک خبرنگار - کنشگر اصلاحطلب تا مدافع دو آتشهی رژیم چنج را به سرعت برق و باد طی کردند. علینژاد بهویژه از هنگام ریاست جمهوری ترامپ روابط نزدیکی با دست راستیترین محافل قدرت در آمریکا داشته است. بیهوده نیست که او بارها باربط و بیربط به مناسباتش با مخالفان دولتهایی مانند روسیه و ونزوئلا اشاره کرده است. علینژاد علاوه بر رانت رسانهای، طبق اسناد دولتی ایالات متحده از کمکهای مستقیم نهادهای دولتی این کشور نیز برخوردار شده است.
تاکتیک همهباهم
بهویژه پس از اشارهها و رهنمودهای مستقیم سیاستمداران غربی، تاکتیک همهباهم از سوی عوامل مورد حمایت امپریالیسم در اپوزیسیون برونمرزی ایرانی در مرکز سیاست آنها قرار گرفت. آشکارترین و ناشیانهترین بیان این تاکتیک در پیام ویدئویی گلشیفته فراهانی به کنفرانس واشینگتن آمد. فراهانی در سخنانش گفت حتی طرح سوال در مورد نوع نظام آینده ایران را باید خیانت به خون قربانیان سرکوب در ایران دانست.
تاکتیک همهباهم، چیزی نیست جز تکرار آن چیزی که به نام وحدت کلمه در آستانه انقلاب ۵۷ توسط روحالله خمینی و حواریونش در دستور قرار گرفت. از تظاهرات تاسوعا و عاشورای زمستان ۵۷ به بعد، نمایندگان خمینی در تهران که بعدها معلوم شد افرادی شامل بهشتی، مطهری، باهنر و رفسجانی در میانشان مهمترین نقشها را بر عهده داشتند، هر شعاری را به غیر از آنچه مورد تایید دستیاران خمینی بود، ممنوع و مذموم اعلام کردند.
امروز نیز کسانی که تلاش میکنند اپوزیسیون متحد مورد نظر غرب را در وهلهی اول در خارج از ایران سرهمبندی کنند، میخواهند با نفی هویت گرایشهای سیاسی دیگر، همهی اپوزیسیون نظام اسلامی را محدود به سرنشینان اتوبوسی نشان دهند که به تعبیر رضا پهلوی دیگران باید مسافر آن شوند.
تاکتیک همهباهم یک نشان مشخص هم دارد که بر فراز همهی گردهماییهای ایرانیان در خارج از کشور در اهتزاز است: پرچم سهرنگ منقش به شیروخورشید، جایی که مصلحت باشد بدون تاج و در شرایط میدانداری انحصاری سلطنتطلبان، همراه با تاجی در بالای سر شیر. بهویژه از هنگام گسترش تظاهرات به حمایت از جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ در ایران، پرچم شیروخورشید حضور مداومی در همهی این گردهماییها داشته است. توزیعکنندگان این پرچمهای گاه بسیار بزرگ، به عوامل خردهپای پخش این پرچمها میگویند هر درآمدی از فروش این پرچمها را میتوانند در جیب خود بگذارند. حاملان این پرچمها آموزش دیدند که هرگونه مخالفت با این نشانهها را به عنوان مخالفت با ناسیونالیسم ایرانی مورد حمله قرار دهند. چنین تبلیغ شد که پرچم شیر و خورشید نه آرم یک گرایش سیاسی مشخص، که یک نشان ملی همه ایرانیان است و هر کس با آن مخالفت کند مظنون به بیوطنی است.
آنچه به پیشبرد تاکتیک همهباهم از سوی عوامل امپریالیسم بسیار یاری رساند، نقش متزلزل و خودباختگی کسانی بود که سالها هویت خود را با جمهوریخواهی تعریف میکردند اما با وزش اولین بادهای مخالف، دستهای خود را به نشانه تسلیم بالا بردند.
رنگینکمان یک رنگ
آغاز روند فرو کاستن نقش جمهوریخواهان بیرمق تا حد مکمل بساط اجناس بنجل امپریالیستی، به زمانی بازمیگردد که تحت تاثیر فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم واقعاً موجود در اروپا، در میان بخشی از نیروهای چپ ایرانی نیز انواع و اقسام ایدئولوژیهای بورژوایی مانند سوسیال دمکراسی و لیبرالیسم و ناسیونالیسم، جای کمونیسم را که لااقل تا دههی ۶۰ خورشیدی جریان غالب در چپ ایران بود، گرفت.
چپ نادم، در وداع با آرمانهای گذشته، افق خود را محدود به دمکراسی بورژوایی کرد. بخشی از این چپ سرخورده، نخست شرمگینانه و محتاط به رفسنجانی روی خوش نشان داد و سپس با ظهور جریان اصلاحطلبی دولتی در ایران، به دعوت مکرر به شرکت در رایگیریهای جمهوری اسلامی روی آورد. سرسختترین نمایندگان این جریان، تا همین انتخابات ۱۴۰۰ نیز هر چه در چنته داشتند گفتند و نوشتند تا مگر مضحکهی رایگیری برای ریاست جمهوری رونقی بیابد. برخی از این دسته، اکنون به مدافعان آتشین رژیم چنج امپریالیستی تبدیل شدهاند.
اما ندامت و پشیمانی از سابقه کمونیستی، محدود به مدافعان اصلاحطلبی حکومتی نیست. از هنگام سرکوب خشن نیروهای چپ بهویژه از سال ۱۳۶۰ به بعد، برای بخشی از چپهای ایرانی، جمهوری اسلامی حکم شر مطلق را یافت که باید به هر قیمتی از آن رهایی جست. این دسته از چپها، رادیکالیسم را اینگونه تعریف کردند که گفتمان علیه جمهوری اسلامی تند و تیز بماند، درحالیکه نقد نظام حاکم بر جهان به تدریج تحتالشعاع سیاست روز علیه رژیم فقها قرار گیرد. بسیارند کمونیستهای سابق که امروز از افراطیترین توجیهکنندگان سیاستهای امپریالیستیاند و در عین حال به خود میبالند که از آغاز دههی ۶۰ به بعد، هرگز از خواست سرنگونی جمهوری اسلامی کوتاه نیامدهاند. برخی از آنها هنوز خود را کمونیست میدانند اما ابایی ندارند از این که در گردهماییهایی مانند تظاهرات ۲۰ فوریه مصادف با اول اسفند ۱۴۰۱ در بروکسل شرکت کنند و به سیاهی لشکر اپوزیسیون راست غربگرا تبدیل شوند. در این تظاهرات پیامهایی از جرج بوش رئیس جمهوری اسبق آمریکا و مسئول کشتار صدها هزار نفر در جنگهای افغانستان و عراق، جان بولتون مدافع همیشگی حملهی نظامی به ایران و دبیرکل فعلی ناتو خوانده شد. گردانندگان تظاهرات را علاوه بر چهرههای راستگرا و سلطنتطلب بزرگ شده در رسانههایی مانند منوتو و ایراناینترنشنال، برخی نمایندگان ایرانیتبار پارلمانهای اروپایی تشکیل میدادند که در چند ماه اخیر، حمایت از اعتراضات ایران را وسیله کسب شهرت قرار دادهاند.
آرمان جمهوریخواهی کل بخش بهاصطلاح جمهوریخواه طیف همهباهم، چیزی نیست جز دمکراسی بورژوایی در شکل جمهوری، حتی اگر در حرف خود را چپ یا سوسیالیست یا کمونیست بنامند. اختلاف آنها با بازماندگان رژیم شاه در طرفداری از یک نوع نظام رایج در دمکراسیهای غربی در مقابل گرایش به نوع دیگری از دمکراسی بورژوایی خلاصه شده است.
امروز این اختلاف نیز رنگ باخته است. میتوان این اختلاف را کنار گذاشت، هر کس را که آن را یادآوری کند خائن نامید و در یک رنگینکمان یکرنگ، به آیندهای امید بست که یک نظام به اصطلاح متمدن با معیارهای غربی، جای جمهوری اسلامی را بگیرد. این است سکه رایج بخش بزرگی از اپوزیسیون برون مرزی ایرانی، و طرحی که باید به بهای جانفشانی مردم داخل کشور پیش رود.
تحقیر مردم و نیروهای سیاسی داخل کشور
اعضای رنگینکمان یکرنگ برون مرزی، بسیار از اولویت خواستها و گرایشهای مردم و نیروهای سیاسی داخل کشور سخن می گویند، اما عملا با قائل شدن نقش درجه اول برای خود، همه آنهایی را تحقیر میکنند که بهای اصلی مبارزه با رژیم خونریز و سفاک جمهوری اسلامی را بر دوش میکشند. طیف گستردهای از اپوزیسیون برونمرزی ایرانی، به بهانههای مختلف نهتنها نقش تعیینکننده، بلکه حتی مشارکت مردم داخل کشور در روندهای سیاسی را نفی میکند. بسیاری از چهرههای اپوزیسیون برونمرزی میگویند امکان و آزادی سخن از انسانها در ایران سلب شده است و در نتیجه باید به نمایندگی از سوی آنان نیز در خارج از کشور سخن گفت.
برخی از مهرههای امپریالیسم حتی کار را به تحقیر و خوار شمردن علنی انسانها در ایران کشاندهاند. به این نقل قول مستقیم از مسیح علینژاد توجه کنید که در کنفرانس واشینگتن گفت:
»من فقط یک نکته که بخواهم اضافه بکنم، برای این که همهی ما میدانیم، هم خود حامد اسماعیلیون، آقای پهلوی و دیگران میدانند که بسیاری در خارج کشور، منشورهای زیادی نوشتهاند و برای تکتک ما فرستادهاند. و صادقانهاش این است: ما منشوری که حتی ممکن است تویش غلط باشه، ایراد باشه، از ایران بوده را پذیرفتهایم که روی آن کار بکنیم و ساعتها جلسه بگذاریم، برای این که برای ما واقعاً مهمه اونهایی که داخل ایراناند، هزینه دادهاند، همهمون میدونیم که در واقع انگیزه اصلی این انقلاب اونها هستند، گفتیم از حقوقدانها دعوت بکنیم و درباره بندبند منشوری که اونها نوشتهاند و اونها آغاز کردند ما ساعتها جلسه گذاشتیم.«
به نقل از تلویزیون صدای آمریکا، فیلم کنفرانس ۲۱ بهمن، دقیقه ۱۱۴:
https://www.youtube.com/watch?v=MOZlGl6dW4Q
حالت صورت علینژاد در آنجایی که میگوید »ممکن است تویش غلط باشه، ایراد باشه، از ایران بوده« حاکی از نوعی احساس ترحم در اوست. او که ادبیاتش بسیار نازل، بازاری و بنجل است، آنچنان با تزریق آمپولهای میلیون دلاری باد کرده است که به خود اجازه میدهد متون ارسالی از طرفداران جبهه خودش را - راست یا دروغ ارسال چنین متونی از ایران بماند - مغلوط و دارای ایراد بخواند، متونی که برای غلطگیری از آن باید ساعتها وقت گذاشت و حقوقدانان را به کار گرفت!
نقل قول فوق از علینژاد تنها گستاخانهترین و در عین حال ناشیانهترین نوع لو دادن درونمایهی کسانی است که میخواهند از طریق دیدار با دولتمردان غربی به قدرت در ایران دست یابند. ممکن است منش علینژاد برای خیلی ها مشمئزکننده و زننده باشد. اما باید دانست هر آن کس که آستین بالا زده تا از قِبَل خونهای ریختهشده در ایران، برای اپوزیسیون برونمرزی طرفدار غرب اعتبار بتراشد، در عمل فرق چندانی با امثال علینژاد ندارد.
نبرد دشوار در دو جبهه
چشماندازی که اپوزیسیون غربگرای برونمرزی ایرانی برای آینده ترسیم میکند، مؤید آن است که نیروهای چپ و ترقیخواه ایرانی، باید نبردی دشوار در دو جبهه را پیش برند: مبارزه علیه رژیم ستمگر و سرکوبگر اسلامی تا محو کامل آن از یک سو، و پیکار با مداخلهجویی امپریالیستی از سوی دیگر. هر گشایشی در سرنوشت مبارزه برای آزادی و عدالت در ایران، هم مستلزم برچیدن بساط حکومت اسلامی به دست خود مردم و هم منوط به پس زدن دخالت امپریالیستی در ایران است که در حال حاضر از طریق مزدوران با جیره و مواجب یا دنبالهروان بیجیره و مواجب بلوک امپریالیستی غرب پیشبرده میشود.
دیگر با پیدا شدن سر و کله امثال پرویز ثابتی در تظاهرات اپوزیسیون برون مرزی، هیچ بهانهای برای ادامهی اتحاد عمل مخالفان مداخلهی امپریالیستی از یکسو و کسانی که چشم به رژیم چنج از نوع آمریکایی دوختهاند باقی نمانده است. از این پس دیگر هرگونه تحمل نمادهای ستم و تبعیض مانند پرچم شیروخورشید بدون توجیه است. شرکت در تظاهراتی با چنین نشانهایی، هیچ سنخیتی با مبارزه علیه ستم، دیکتاتوری، استبداد، تبعیض و مردسالاری ندارد. عوامل سرسپردهی امپریالیسم، اینگونه گردهمایی را مصادره کردهاند. هرکس بر شمار سیاهی لشکر آنها بیافزاید، در عمل در جبهه آنهاست.
به هر کس که نگران کمشمار شدن گردهماییهاست و نسخهی همهباهم را کماکان تجویز میکند، باید گفت سرنوشت ایران در داخل کشور تعیین میشود و بهزور سرپا نگه داشتن سرابی به نام همهباهم در خیابانهای اروپا و آمریکای شمالی، هیچ فایدهای به حال مبارزه علیه رژیم سفاک فقها ندارد و تنها در خدمت رونق دادن به دکان حقیر دریوزگی و چاکری در آستان قدرتهای امپریالیستی است.
منبع: فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴