پیشگفتار:
پارادایم Paradigm) ) در فارسی در معانی و مفاهیم مختلفی به کار رفته است. بعضی آن را به معنی سیستم و بعضی به معنی طرح و فضای زندگی و فکری و بعضی هم به معنی شرایط موجود زیست انسانی، تعریف کردهاند. شرایطی که ما در آن زندگی میکنیم و رفتار و احساسات و مناسبات خود را شکل میدهیم.
حدود ٦٠ سال پيش در سال ١٩٦٠ ميلادی، فيلسوف و فيزيكدان آمريكایی Thomas Kuhn اين طرح و فكر را وارد علوم كرد و به عنوان یک فرضیهی علمی منسجم، برای توضیح رشد و تکامل علوم به کار برد. او مفاهیم علمی ناکامل و نارسا و علم کامل و رشد یافته را در بررسی تاریخ علوم به کاربرد. این نگاه در پنجاه سال گذشته به علوم اجتماعی و آموزش و پرورش و اقتصاد نیز گسترش یافت و سپس در روانشناسی هم مورد اقبال قرار گرفت.
کیون در کتاب خود The structure of scientific revolution یعنی ساختار انقلاب علمی، که در سال 1962به چاپ رساند به کلید واژهی خود conceptual scheme یا مفاهیم بنیادی در تاریخ علوم بسیار تکیه میکرد. ایشان چندین پارادایم علمی را لیست میکند که هر کدام بنا به بحرانهای درونی خود به تغییر بنیادی یا پارادایم شیفت تن دادهاند، که مشهورترین اینها به قرار زیر هستند:
فیزیک بطلمیوسی که زمین را مرکز عالم میدانست و دورانی طولانی جهانبینی انسان را نسبت به هستی و طبیعت، تحت نفوذ خود داشت.
- تئوری کپرنیک که بر شناخت بطلمیوسی خط بطلان کشید و ثابت کرد که خورشید مرکز عالم و مرکز منظومه شمسی است و ستارهها و سیارات دیگر با نظم و فاصلهی مشخصی به دور خورشید میچرخند.
- سپس، تئوری قوهی جاذبه و فیزیک نیوتونی که در یک دوره، فیزیک و شناخت انسان را از ماده و حرکت و فاصله را زیرورو کرد و درک علمی دانشمندان را کاملاً دگرگون نمود.
- تئوری جان دالتون یا Atomic theory که قدرت شناخت انسان را تا ذرههای اتم پیش برد و روابط درونی اتمهای درون ماده را برای دانشمندان عیان کرد.
- تئوری تکامل انواع چارلز داروین و یا Evolution theory که نگاه انسان را به مبدا خلقت و آفرینش و راز بقای جانداران را در یک دوره تکاملی برشمرد و اصل تنازع بقا و سازگاری موثر با محیط برای ادامهی حیات و انتخاب طبیعی) (natural selectionرا تئوریزه کرد.
- تئوری نسبیت آلبرت انیشتین که درک ما را از فاصلهها و حرکت، دقیقتر از سابق پیش برد و تئوری نیوتون را تکامل بخشید.
- و در این اواخر هم تئوری کوانتوم میکانیک که باعث پارادایم جدید در فیزیک و میکانیک شده است.
- در علوم پزشکی Germ Theory و در زیستشناسی Gene theory که به genome map و شمارش ژنهای انسان منجر شد که با شناخت دقیقتر ژنها، علم بیولوژی را قادر کرد تا رابطهی ژنها را با بیماریهای پیچیده روشن کرده و از آنها جلوگیری کند.
اما این تغییرات بنیادی در انقلاب علمی و رو به تکامل فقط در حوزهی علوم محض مثل فیزیک و بیولوژی محدود نشد و کاربرد تئوری پارادایم شیفت به علوم اجتماعی، سیاست، روانشناسی، بیزینس و تعلیم و تربیت هم کشیده شد. «لذا پارادايم شيفت به تغيير و يا چالش ساختاري در چارچوب موجود (status que ) اطلاق شد كه وضعيت موجود یا كهنه، در عمل بازدهي خود را از دست میداد و ضرورت دگرگونی همهجانبه الزامی و گریزناپذیر میشد.».
این تغییر و تکامل پیشرونده، تغيير در نگاه ما به خودمان (exploring our mind)، و نگاه انتقادی ما به جهان هستی (How we perceive the reality and how we behave within it)، نگاه ما به دانش موجود و ساخت اجتماع و فرهنگ و نتیجتاً حتی نگاه مذهبی ما به آسمان را هم ممكن میکرد و در ما (هم به عنوان یک فرد یا یک جمع)، يك دگرگونی بنيادی هم ايجاد میکرد. یعنی برای رسیدن به فضای زندگی دیگر یا تولدی دیگرحتی در شعر و نگاه «فروغ فرخزاد» هم خود را نشان داد.
اين ترانسفورماسيون یا دوباره زاده شدن، در فرماسیونهای اجتماعی هم به وقوع پیوسته تا به اینجا رسیدهایم. احتمالاً اولین بار یکصدواندی سال پیش با ورود مظاهری از مدرنیته با وقوع انقلاب مشروطه در ایران هم حادث شد و پارادایم کهنه شدهی «شاه و رعیت» به ساختار جدیدی تغییر یافت به نام «دولت و ملت» و قانون و مشروط کردن پادشاه و انتخابات آزاد و حقوق شهروندی وآزادی و برابری و آموزش همگانی و اجباری و مجانی را در پی داشت. این پارادایم تازه با نشیب و فرازها و چالشهای فراوان تا دههی 50 خورشیدی سرپا بود و البته نتوانست گسلها و بحرانهای درونی این پارادایم را مدیریت کند و لذا نیاز به شیفت در پارادایم مطرح شد و این پارادایم شیفت، تغییر به جلو و درجهت رفع گسلها و بحرانهای موجود نبود بلکه یک شیفت به عقب و یا یک Regression بود تا بر بحرانها و ناکارآمدیهای موجود، چند صباحی پردهی ساتری بیفکند! که کلاً فضای فکر و احساس و مناسبات اجتماعی جدیدی مطرح شد که همهی مناسبات و فرهنگ و اقتصاد و مظاهر زندگی را تحت تاثیر قرار داد و تلاش کرد تا انسان ایرانی را از زمین بکند و به آسمان و مشیت الهی وصل کند که در نهایت انسان ایرانی نه آسمانی شد و نه زمینی ماند، بلکه در میان زمین و فضا معلق ماند و هنوزکه هنوز است این سرگردانی ادامه دارد. این پارادایم رو به عقب هم از هر جهت گسیختگیها و بحرانهای کهنه را به اوج رساند و چنددهه نگذشت که بحرانها و گسلها با شدت و حدت بیشتر، در جایجای جامعه خود را نشان دادند و ناکارآمدی همهگیر و غیر قابل کنترل شد.
در جامعهی ما بار دیگر ضرورت یک تغییر در پارادایم احساس شد.
نیاز به تغییر و ضرورت نو شدن چه در فضای ذهنی نسلها و چه در بستر علوم و چه در سا خت فکری و شناخت و احساس فردی و چه در تغییر در مناسبات اجتماعی و فرهنگی لازمهی زندگی دیروز و امروز شد و البته که نمیتوان آن را ندیده گرفت.
اين تغيير، ممكن است از داخل به بيرون و يا ازبيرون به داخل و يا همگام هم باشد ولی عمدتا درون زاد است و نه برونزاد. براي مثال شاید بتوان گفت كه: میرزا حسن رشديه هم، بنا به ضرورت درونی جامعهی کهنه، در نگاه ما به آموزش و پرورش يک پارادايم شيفت ايجاد كرد كه ما ايرانيان را هم از درون و هم از بيرون دچار دگرگوني كرد. و این mini -paradigm پس از صدواندی سال هنوز هم با افتوخیزهایی ادامه یافته است. و از آن زمان تا کنون آموزش و پرورش رسمی و غیر رسمی ما بر محور معلم مرکزی و کتاب مرکزی (teacher center education ) پیش رفته است.
ورود به بحث:
با این مقدمهی بلند، مبحث پارادایم را با استفاده از بخش سوم کتاب دکتر کیون در 4 مرحله یا فاز بررسی میکنیم تا بتوانیم به ضرورت شیفت یا تغییر در پارادایم موجود در جامعهی ایران برسیم.
مرحله اول- یا فازپیشا پارادایم (pre- paradigm period (
این دورهای بسیار طولانی بوده که جماعتهای انسانی با دانشمندان خود جدا از یکدیگر زندگی میکردهاند و ارتباط اجتماعی و اشتراک اندیشه سیستماتیک را با یکدیگر نداشتهاند(no collaboration). هر دانشمندی نگاه شخصی و بومی خود را نسبت به آسمان و زمین و خدا و دیگران در نقاط دیگر دنیا داشته و لذا امکان تداخل اندیشههای فلسفی و یا علمی و یادگیری متقابل وجود نداشته است. هر کس به تنهایی و جدا از دیگری حرف خودش را میزده و این وضعیت هم عادی جلوه میکرده است.
مرحله دوم - دوران به وجود آمدن پارادایم است که آن را دکتر Kuhn دوران paradigm نام نهادهاند که در تاریخ تطورات اجتماعی، این دوره را به وجود آمدن فرماسیون گفتهاند. در این مرحله روابط اجتماعی و تداخل فرهنگی و ارتباط دانشمندان به علت چاپ و کشف نیروی بخار و سهولت مسافرت انسانها و تداخل و ارتباط فرهنگی را باعث شد.
انتشار تفکرات و عقاید داشمندان در دسترس همکاران و دیگران قرار میگیرد و یک نوع هماهنگی و برخورد عقاید در زمینهی یک زندگی اجتماعی و فضای اندیشه و شناخت فراهم میشود که گاهی این دوره را دورهی collaboration یاpartnership هم گفتهاند. مثلا وقتی که کوپرنیک ثابت کرد که زمین جزیی از منظومهی شمسی است و مرکزیت عالم را ندارد، یک تغییر یا شیفت =shift در نگاه انسان در مورد جهان هستی و فیزیک و علم بطلمیوسی به وجود آمد که به یک پارادایم تبدیل شد. در پارادایم همهچیز عادی و نورم میشود و تمام عناصر درون سیستم چه جزء و چه کل با هم هماهنگی دارند و سالهای زیادی طول میکشد تا گسیختگی و ناهماهنگی و بحران در درون سیستم یا درون پارادایم خود را نشان بدهد.
در علوم اجتماعی هم شاید بتوان گفت که وقتی انسانها از جنگلها به دشتها و کنار رودخانهها آمدند و در یک جا ساکن شدند و کشاورزی و ذخیره کردن مواد غذایی و با مبادله و ارزش آنها آشنا شدند، زندگی کشاورزی و کار روی زمین به یک پارادایم اجتماعی درازمدت تبدیل شد که در این چارچوب اجتماعی همهی عناصر متشکله هم تعریف شده و پایدار ماند و تبدیل به نورم شد. نقش مرد و زن و فئودال و رعیت و خدا و کنیسه و مسجد و کلیسا هم مشخص بود و تغییر و یا social mobility هم به کندی پیش میرفت. مثلا پسر خان هم خان میماند و فرزند رعیت هم رعیت. در حقیقت پارادایم با کمترین گسست و با کمترین بحران به زندگی و موجودیت خود ادامه میداد و این پارادایم کشاورزی برای قرنهای متوالی در اروپا و خاورمیانه و آسیا و ایران چارچوب مسلط بود. این مرحله را دوران نورم (Norm) هم گفتهاند.
مرحله سوم – یا دوران گسیختگیها و بحران ها که دکترKuhn این مرحله را crisis time نامگذاری می کند که نرمها از هم میپاشند و ضرورت دورهی گذار یا transition فراهم میشود. در این دوران در پارادایم ناهماهنگی و ناکارآمدی و بحران پیش میآید و نشانههای گسیختگی در شاخصههای پارادایم، بازدهی و کارآمدی اجزای پارادایم را نشان میدهند. شرایط از حالت عادی خارج میشود و بحرانهای انباشتهشده و حلنشده نیاز به گذار را در دستور کار قرار میدهد و puzzle solution در دستور کار قرار میگیرد تا به قول دکتر کیون به مرحله puzzle resolution فرا روید. واضح است که پارادایم کهنه مقاومت کند و تغییر در پارادایم و تغییر در وضعیت موجود را بر نتابد.
اما بحران همهگیر می شود و در حوزه علوم، فیزیک، بیولوژی، پزشکی، تکنولوژی، اختراعات و کشفیات، هم گسیختگی و عدم هماهنگی ظاهر میشوند. وقتی که دانشمندان متوجه میشوند که راه حلهای موجود برای حل مسایل پیچیدهی حاضر، جوابگو و کافی نیستند و تجربهها شکست خوردهاند، راه حلهای جدیدی مطرح میشوند که تحقیقات کهنه را ناکارآمد میکنند. مثلا فیزیک انیشتین مطرح میشود و پارادایم فیزیک نیوتون را تغییر میدهد. یا تئوری تکامل انواع و تنازع بقا در زیستشناسی نگاه انسان را به انسان و گونههای حیوانی در طبیعت و ارتباط انسان با منشا خلقت را به طور بنیادی تغییر میدهد. در علوم اجتماعی و اقتصاد و سازمان دادن به اجتماعات انسانی هم این بحرانها سرریز میشوند. در سیاست و دیپلماسی، روانشناسی و تعلیم و تربیت و موسیقی و هنر هم انعکاس این بحرانها ظاهر و ضرورت تغییر روشهای حل مسئله اجتنابناپذیر میگردند.
مرحلهی آخر – تغییر در پارادایم و تغییر بنیادی در ساختار موجود یا paradigm shift
مثالها:
در اجتماعات انسانی و تکامل ساختارهای اجتماعی، انقلاب صنعتی انگلستان و انقلاب اجتماعی فرانسه و یا انقلاب استقلال آمریکا گذار از پارادایم کهنه به پارادایم نو را الزامی میکند و بر بستر ناکارآمدی پارادایم کهنه نیاز به زایش و یا تغییر در پارادایم ضرورت پیدا میکند.
انقلاب مشروطیت در ایران هم نوع زندگی و نوع نگاه ایرانیان را به آسمان و خدا و شاه و حقوق فردی دچار دگرگونی ساختاری میکند و جامعهی ایران را به سرعت از یک جامعهی روستایی و ایلی به یک جامعهی شهری سوق میدهد. چرا که پارادایم کهنه جوابگوی نیازهای جدید نمیشود و بحرانها و عدم هماهنگی شرایط موجود را از عادی به غیر عادی فرا میرویاند.
پارادایم شیفت در آموزش و پرورش
به نظر میرسد که در آموزش و پرورش ایران اولین پارادایم شیفت توسط میرزا حسن رشدیه در یکصدواندی سال پیش به وقوع پیوست و از آن زمان تا کنون تغییرات کمی و گاهی کیفی در این سیستم پیش آمده ولی پارادایم شیفت جدیدی رخ نداده است. در صورتی که در جوامع باز و رو به تکامل، آموزش و پرورش هم پابهپای علوم، تغییر و تکامل را میپذیرد و از مدل معلممرکزی به دانشآموزمرکزی و از آنجا به Network Centered Education تغییر در پارادایم میکند.
پارادایم شیفت در روانشناسی:
اولین تکانه و یا شیفت در روانشناسی توسط دانشمند آلمانی بنام Wilhelm Wundt در سال 1879 صورت گرفت که روانشناسی از بطن فلسفه زاده شد. از آن تاریخ تا سال 1986 حدود 100 سال طول کشید تا در روانشناسی تغییر بنیادی دیگری رخ دهد و روان شناسی کهنه، نو شود که از کلیگویی فروید به جزیی نگری و تحقیق علمی در ساختار مغز و احساسات و هیجانهای مشخص انسانها و ارتباطشان با رفتار مشخص شوند. pattern یا الگوی جدید که به exploration in the microstructure of cognition یا کشف ریزهکاری های دستگاه شناختی انسان معروف است، آرام آرام به مدل جهانشمول Bio-psycho- social مدل رسید که نشاندهندهی عوامل سهگانهی رفتار یا فعالیتهای روانی انسان همیشه در تاثیر متقابل عوامل زیستی، اجتماعی و روانی است و از دوالیسم دکارتی «ذهن و روان» و ناخودآگاه و خودآگاه فرویدی گذشت و به روانشناسی علمی امروز neuro- psychology رسید. در اینجا لازم است که به نقش دانشمندان زیر در این پارادایم شیفت اشاره شود . Mc Clelland ,Rumalhart و Suzanne Bennett Johnson رئیس انجمن روانشناسان آمریکا که در این تغییر نقش مهمی داشتهاند.
https://www.facebook.com/saved/?list_id=10225591538249694&referrer=SAVE_DASHBOARD_NAVIGATION_PANEL
سخنی کوتاه در مورد بحران های و گسل های امروز ایران:
جامعهی متکثر ایران امروز با دهها بحران اقتصادی، اجتماعی، سیاسی ، آموزشی و روانی درگیر شده است.
بزرگترین تضاد و یا گسل امروز ایران تضاد زندگی زمینی و زندگی آسمانی است. در سرتاسر ایران، فارغ از جنسیت، طبقه، قوم، زبان و نسلهای متفاوت، نیاز به یک زندگی معمولی زمینی مطابق با زندگی مدرن امروز، فریاد زده میشود. مشکلات ریشهدار اقتصادی همراه با شکاف طبقاتی و فساد، جامعه را هم دچار آسیبهای جدی کرده است. بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، تعادل روانی و مناسبات اجتماعی و لاجرم امنیت روانی مردم را هم در بعد اجتماعی و شغلی و هم در بعد فردی و روابط خانوادگی، آسیبپذیر کردهاند. این تراماهای پیدرپی، دستگاه روانی و شناختی انسان ایرانی را آسیبپذیر و شکننده کرده است و ضرورت یک آرامش دراز مدت اجتماعی-سیاسی و روانی را طلب میکند.
شعار زن، زندگی، آزادی از ایران فرا رفته و جهانی شده است. این خواست عمومی بسیار عمیقتر از درخواستهای سیاسی و تغییر حکومت و یا مطالبات و حل بحرانها در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و در حقیقت نیاز به تغییر بنیادی در پارادایم موجود را فریاد میزند. جوانان و زنان پرچم این دگرگونی ساختاری و فرهنگی را به دست گرفتهاند. اقوام و شهرها و شهرکها از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، به جنبش و اعتراض برخاستهاند و در یک کلام موتور بزرگ به حرکت در آمده و بیقدرتها احساس قدرت میکنند.
ترسها فرو ریختهاند و امید و خشم دستدردست هم دادهاند و گروههای مختلف و جدا شدهی مرده به هم پیوستهاند و گویی برای اولین بار همدیگر را پیدا کردهاند و برای اولین بار به تواناییهای ذهنی و اجتماعی و روانی خود پی بردهاند. البته که این کشف بزرگی است.
ولی موتور کوچک هنوز به موتور بزرگ نپیوسته است. موتور بزرگ نقش بولدوزور عظیم الجثهای را دارد که انرژی و قدرت تخریب و شکستن کوه و کمر را دارد اما این موتور بزرگ به رانندهی کار آزموده و ماهری نیاز دارد، به مهندس نقشهکش متبحری نیاز دارد، به تیم تدارکاتی مجهزی نیاز دارد تا کوه را بشکافد و جاده آسفالتهی فردا را بسازد. موتور کوچک همان سازماندهی، و تیم رهبری و نقشهکشها هستند که لنگلنگان به دنبال موتور بزرگ به راه افتادهاند و هنوز نرسیدهاند و با موتور بزرگ یکی نشدهاند.
برای تغییر در پارادایم، هماهنگی، گذشت، اراده و از همه مهمتر اعتماد به اعضای تیم و همکاری تیمی ضرورت دارد. دکتر Kuhn خود در کتابش میگوید که collaboration و team work لازمه حل بحران و گسلهای ساختاری درون پارادایم است که تغییر در پارادایم و دگرگون شدن شرایط موجود را سبب میشوند.
ما هنوز در میانهی راهیم. نشیب و فرازهای زیادی در این شیفت، خود را نشان خواهند داد ولی این نیاز به تغییر یا ضرورت پارادایم شیفت را سر ایستادن نیست.
مریلند ( زنجیران).
منبع: فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴