یک: دستاوردها و درسهای جنبش زن، زندگی، آزادی چیست؟
مهرداد درویش پور: این یک جنبش همگانی علیه استبداد دینی حاکم است که رنگ زنورانه در آن البته نیرومند است و هم از این رو نام «نخستین انقلاب فمینیستی جهان» را به خود گرفت. هرچند گرایشات محافظهکار و مردسالار مایلند رنگ زنانهی آن را کمرنگ کرده یا تنها از آن استفاده ابزاری کنند و آن را بیشتر همچون یک جنبش ناسیونالیستی جلوه دهند. اما واقعیت این است که میزان آزادی جامعه را باید از میزان آزادی زنان آن جامعه فهمید و این جنبش خواستهای زنان ایران را از یک گفتمان نظری به یک شعار و خواست فراگیر بدل کرد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» در پی گسترش آگاهی جنسیتی و مبارزات زنان ایرانی در طول چهار دههی گذشته علیه حجاب اجباری، کنترل سکسوالیتهی زنان، گسترش خشونت علیه زنان و ستم و تبعیضهای جنسیتی شکل گرفت. البته زنان گروههای اتنیکی تحت ستم، همجنسگرا، طبقات پائینی با ستم چندگانهای روبرو هستند. بااین همه این زنان جوان در میان گروههای اجتماعی گوناگون بودند که «محرومیت نسبی» بیشتری را احساس کرده و به حرکت درآمدند. سطح توقع و آگاهی جنسیتی بیشتر در زنان جوان به ویژه تحصیل کرده انگیزه بیشتری به آنان برای ایستادگی در برابر نظام و هنجارهای آن داده است. از این رو این نهتنها طغیانی علیه جمهوری اسلامی، بلکه علیه ارزشها، عادات و نگاه پدرسالار اسلامگرایانی است که با عقبماندهترین رویکردها زندگی زنان را در اجتماع و خانواده و زندگی روزمره رقم زدهاند.
جنبش زن، زندگی، آزادی در اعماق ذهن و روان جامعه تاثیر گذاشته و ایدئولوژیها و فرهنگ مردسالارانه را به موقعیت دفاعی رانده است. این جنبش ضد تبعیض، توانست با ایجاد همبستگی عمومی، بر بسیاری از گسلهای طبقاتی، جنسی، جنسیتی، سنی و اتنیکی و حاشیه و مرکز و حتی برخی گسلهای سیاسی نیز غلبه کند. نه تنها مردانگی واپسگرا را به عقب راند و ارزشهای برابری جنسیتی و ضد تبعیض را فراگیر کرد، بلکه یک تاثیر مهم دیگر هم در سطح جهانی برجای گذاشت. این جنبش توانست پیشداوریهای غربمحورانه را هم به چالش بکشد. تا به امروز زنان سفید و طبقهی متوسط غربی به عنوان مظهر برابری و فمینیسم شناخته میشدند و زنان جهان سوم قربانیان منفعل و عقبافتادهای به شمار میرفتند که باید به دست خواهران بزرگتر (زنان اروپایی) رها شوند. اما اکنون میبینیم که بزرگترین جنبش فمنیستی جهان در ایران شکل گرفته و حالا این جهان است که دارد از انقلاب زنانهی ایران میآموزد. این که زنان ایران چگونه به کنشگر و پیشقراولان جنبشی همگانی تبدیل شدهاند تنها ناشی از واکنش در برابر ایدئولوژی زنستیز جمهوری اسلامی نیست، بلکه برخاسته از این واقعیت است که زنان در فاز پسین مدرنیته، در اکثر حوزههای اجتماعی در سطح جهان به پیشقراولان ارزشهایی همچون صلح، مراقبت، رفاه، محیط زیست، تبعیضزدایی و... بدل شدهاند.
این جنبش، نگاه مرکز محور در داخل ایران به زنان گروههای اتنیکی تحت ستم همچون قربانی منفعل و «عقب مانده» را نیز به چالش کشاند. افزایش پررنگ زنان کردستان و بلوچستان در اعتراضات اخیر تنها جلوهای از این حقیقت است. این جنبش به یمن حضور پررنگ زنان و جوانان حتی گرایشات واگرایانه جداییطلبانه اتنیکی تحت ستم را نیز به عقب راند. گرایشی که بیشتر بازتاب اقتدارگرایی «مردانگی رقیب» گروههای فرودست اتنیکی در رقابت با اقتدارگرایی قیمگرایانه «مردانگی هژمونیک» در میان ناسیونالیسم فرادست به شمار میرود. به جای آن تنشها، امروز میل به همبستگی متکثر پررنگ تر شده است. همچنین این جنبش به افسانهی نیاز به رهبری قیمگرا همچون جلوهای از مردسالاری پایان بخشید و نشان داد مردم ایران بهترین ناجیان آن سرزمین هستند و ضمن استقبال از حمایت بینالمللی به قیم داخلی یا خارجی نیاز ندارند.
خلاصه بگویم سیاسیتر شدن جامعه، فراگیرتر شدن گفتمان ساختارشکنی و گذار انقلابی از نظام، مشارکت بیشتر زنان و جوانان و برجسته شدن ضرورت «فمینیزه شدن سیاست و تبعیضستیزی در همهی پهنههای سیاسی و اجتماعی و حقوقی، بروز یک انقلاب فرهنگی و سکولار علیه ارزشهای استبداد دینی مردسالار در ایران، پررنگتر شدن حضور گروههای اتنیکی تحت ستم، گسترش هنجار ضد قیمگرایی و اتوریتهگرایی و معنا یافتن همبستگی متکثر همچون تنها راه همپوشی جنبشهای اجتماعی گوناگون، فعالتر شدن جامعهی چند میلیونی ایرانی در خارج از کشور در همبستگی با مردم ایران، جلب حمایت بینظیر و گستردهی جامعهی جهانی از این جنبش و تشدید فشار به جمهوری اسلامی از جمله دستاوردهای این جنبش است. ایران هرگز به نقطهی پیش از آغاز این جنبش بر نخواهد گشت و دستاوردهای آن نه فقط آینده نظام بلکه کل اپوزیسیون را نیز رقم زد و بر تحرکات آن افزود.
یک- چه خطراتی جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی را تهدید میکند؟
مهرداد درویش پور: سرکوب وحشیانهی این جنبش هم نشانگر ترس حاکمان و هم ارادهی آنها برای درهم شکستن این جنبش است. این سرکوب وحشیانه میتواند مانع از تدوام و شعلهور شدن این جنبش در کوتاه مدت شود و نقش بازدارندهای ایفا کند. حتی بیم آن میرود که با سرکوب گسترده شاهد روند طالبانیزه شدن هرچه بیشتر سیاستهای نظام و توسل به روشهای داعشی گونهای باشیم که در جریان مسمومیت گستردهی مدارس دخترانه افراطیترین گرایشات اسلامگرا در مظان اتهام آن قرار گرفتهاند. آیا این امر نوعی انتقامگیری از زنان و دختران جوان است که پیش قراول این جنبش به شمار میروند یا تلاش برای تعطیلی مدارس دخترانه است یا انگیزهی دیگر در پس آن نهفته است پرسشی است که پاسخ آن برای من روشن نیست. به هر رو این درجه از خشونت وحشیانه در سرکوب این جنبش و گامهای بعدی نظام میتواند در کوتاهمدت با تولید ترس مانع از تداوم و گسترش روزمرهی اعتراضات شود و حمایت احتمالی قشر خاکستری از این اعتراضات را هزینهدار کند.
به علاوه نگرانیهای ضد آرمانی و هراس از آیندهی ایران و سوریهای شدن کشور که نظام مبلغ سرسخت آن است، میتواند دست کم به خانهنشینی گروههای بزرگتری از جامعه منجر شود. هنوز بر ما روشن نیست نقشهای طرحریزی شده یا پنهانی دیگر نظام برای عقیم کردن این جنبش چیست. گفتمان اصلاحطلبی به نقد مرده است و اصلاحطلبان حتی برای نجات خود هم که شده خوب است نظیر موسوی به رویکردهای ساختارشکن و گذار از نظام بیاندیشند. البته روشن است که هر گذاری به دمکراسی نمیانجامد. تکیه بر قهر و خشونت یا تلاش برای بازگشت به گذشته، تلاش برای مصادره به مطلوب کردن این جنبش به نفع اقتدارگرایی نوین یا پیگیری سیاست «رژیم چنج» با تکیه بر قدرتهای خارجی و آلترناتیوسازی در خارج از کشور فرایند گذار به دمکراسی را دشوارتر میکند. رویکردهایی که با جان و روان جنبش زن، زندگی، آزادی که به شدت متکثر و خواهان یافتن «راه حل داخلی» اما بیرون از نظام برای یک انقلاب مسالمتآمیز است، متفاوت است و میتواند این جنبش را به بیراهه بکشاند یا مسخ کند.
همچنین برخی از خصوصیات این جنبش پیامدهای متضاد دارند. برای نمونهی رهبری غیر متمرکز، و خودانگیختگی جنبش زن، زندگی، آزادی گرچه در کوتاهمدت ضربهپذیری آن را دشوار میسازد، اما در درازمدت میتواند به فرسایش یا ناکارایی جنبش بدل شود. البته انتشار منشور توسط 20 تشکل صنفی و فرهنگی در داخل کشور با تمام کم و کاستیهای آن نشان داد این فرایند محتوم نیست و جنبش از پتانسیلهای درخوری به سمت هدفمندتر عمل کردن برخوردار است.
وانگهی نه تنها با کاهش گسست نسلی و جنسیتی و کاهش شکافهای اتنیکی بلکه با ورود مبارزات به فاز اعتصابات صنفی و سیاسی، انقلاب زن، زندگی، آزادی میتواند با یک انقلاب معیشتی تمکیل شود که درآن صورت بخت گستردهتر شدن اعتراضات وجود خواهد داشت. البته انقلاب ایران شباهتی به انقلابهای کلاسیک ندارد. خصلت موجی و زنجیرهای آن که با نوسانات و فراز و فرود همراه است و در هر دوره موضوع معینی به برآمد بسا گستردهتر آن منجر میشود را نباید نادیده گرفت.
سه- سیاست آلترناتیوسازی بخشی از اپوریسیون راست نزدیک به جریانات محافظهکار و افراطی ایران در خارج از کشور که به جای تکیه به مردم عمده اتکایش به قدرتهای خارجی برای تحمیل هژمونی خود به مردم ایران است میتواند چه تبعاتی بر روی مبارزات زنان، جوانان و معترضین در ایران بگذارد؟
مهرداد درویش پور: این گرایش البته یک دست نیست. بخشی از آن در پی تقویت گفتمان لیبرال دمکراتیک است، اما گرایش غالب در پی تقویت اندیشههای مردسالار، قیمگرا، اولترا ناسیونالیستی، گذشتهگرا و اقتدارگرایی نوینی است که در شعارها و نوع رفتار آن کاملاً هویدا است. آنان اگر موفق شوند جنبش مستقل زن، زندگی آزادی را بدون شک به عقب خواهد راند یا مسخ خواهند کرد. همچنین بخت گذار مسالمتآمیز از نظام را کمرنگتر خواهند کرد. مردانگی هژمونیک و اقتدارگرا را قوت خواهند بخشید و به قطبی شدن هرچه بیشتر جامعه و از جمله افزایش تنش اتنیکی یاری خواهند رساند. درآن صورت بیم آن میرود که نابردباری نسبت به دگراندیشان شدت گرفته و شکاف درون اپوزیسیون بیشتر شود. این گمانهزنی بدبیانه درباره فردای احتمالی نیست بلکه از همین امروز شاهد برخی جلوههای آن که نگرانیهای عمیقی در میان مخالفان نظام ایجاد کرده است هستیم. البته سیاست ما نباید دامن زدن به قطبی شدن جامعه حول جمهوری یا سلطنت باشد، بلکه منزوی کردن گرایشات افراطی بهویژه راست افراطی میبایست در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برای دمکراسی اولویت یابد.
آلترناتیوسازی توسط قدرتهای خارجی و با همکاری نیروهای ایرانی، تنها اعتبار این جنبش را خدشهدار کرده و دست حکومت در سرکوب آسانتر این جنبش را باز میگذارد. البته کاهش دامنهی مبارزات در داخل در افزایش حس استیصال و امید بستن به قدرتهای خارجی را افزایش داده است. اما با برآمد دوبارهی جنبش داخل کشور، اینگونه گرایشات میتوانند بیشتر به حاشیه رانده شوند. اضافه کنم کسب حمایت بینالمللی از این جنبش و مردم ایران یک حرف است و تلاش برای به رسمیت شناخته شدن توسط قدرتهای خارجی همچون آلترناتیو قدرت سیاسی حرف دیگری است که این دومی میتوان این جنبش را به عقب رانده و مانع از گسترش میلیونی آن شود.
چهارم- جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی در وضعیت کنونی به کدام سو میرود؟ برای حمایت و تقویت و نیز کمک به تداوم جنبش اعتراضی، نیروهای سیاسی داخل و خارج چه رویکردهایی را میتوانند اتخاذ کنند؟
مهرداد درویش پور: آیندهی این جنبش برای من معلوم نیست. اما میدانم جنبش زن، زندگی، آزادی بیش از هر زمان دیگر به یاری نیازمند است. جلب حمایت بینالمللی در دفاع از مبارزات داخل به جای آلترناتیوسازی، کمک بزرگی به این جنبش است. برآمد صدای سوم در داخل و خارج از کشور متمایز از طرفداران نظام پیشین و کنونی در تعمیق گفتمان دمکراسی نقش بسیاری کلیدی دارد. میبایست درعین حال در چند حوزهی دیپلماسی بینالمللی، فعالیتهای حقوق بشری و سازماندهی تظاهرات و همگرایی جمهوریخواهان صدای سوم را در داخل و خارج از کشور تقویت کرد. علاوه بر آن باید برای گفتگو و تنظیم تفاهمنامهی ملی برای جلوگیری از حذف یکدیگر و تضمین گذار مسالمتآمیز بین تمام گرایشات سیاسی اپوزیسیون تلاشهای گستردهای را آغاز کرد. بدون بسیج همهی نیروها، گذار از این نظام غیر ممکن است. اما بدون فاصلهگیری از سیاست حذفی و برجسته شدن صدای مستقل سوم در وانفسای رواج پوپولیسم راست، بخت دستیابی به دمکراسی سرابی بیش نخواهد بود!
جریانی بهویژه در خارج از کشور میکوشد، شعارهای جنبش زن، زندگی، آزادی را به انحراف بکشاند. نخست با شعار مرد، میهن، آبادی تلاش کرد صدای مردسالار را در برابر این جنبش پررنگ کند. سپس با ناسیونالیستی قلمداد کردن آن تلاش برای به بیراهه کشاندن آن داشت. در آخر رودربایستی را کنار گذاشت و با شعار «رهبر ما پهلویه هرکی نگه اجنبیه» نشان داد حرف حسابش چیست. بیم آن دارم که شدتگیری این صدا به رویارویی عریان آن با جنبش متکثر زن، زندگی، آزادی منجر شود و در صورت موفقیت یکسره آن را خفه کند. هم از این رو برآنم تمام طرفداران برابری جنسیتی، دمکراسی و پلورالیسم، رفع تبعیض و عدالت اجتماعی باید محکم در برابر آن ایستادگی کنند تا جنبشی رو به آینده در داخل ایران را به گذشتهگرایی که تنها در خدمت تحکیم یکی از اقتدارگرایانهترین اشکال مردسالاری است، سوق ندهند!
منبع: فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴