جامعهی ایرانی در طول صد سال گذشته سه انقلاب اجتماعی ـ سیاسی را پشت سر گذاشته است: انقلاب مشروطه، انقلاب ۱۳۵۷ و انقلاب فمینیستی «زن، زندگی، آزادی». هیچکدام از این جنبشهای انقلابی نتوانستهاند به اهداف اولیهی خود برسند.
انقلاب مشروطه که هدف اصلی آن محدود شدن اختیارات پادشاه در نظام سلطنتی، آزادیهای فردی، عدالت قضایی و حاکمیت قانون بود، علیرغم موفقیتهای اولیه، با کودتای رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ شکست خورد و پادشاهی مطلقهی نظام پهلوی به جای سلطنت دودمان قاجار، جامعهی ایران را به دوران دیکتاتوری فردی برگرداند.
انقلاب ضد سلطنتی با هدف براندازی دیکتاتوری فردی، استقرار دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی در۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به یکی از اهداف خود که براندازی سلطنت مطلقه بود دست یافت. نیروهای آزادیخواهِ عمدتاً چپ کاتالیزور اولیه این انقلاب بودند ولی در روند حوادث، روحانیت شیعه بر موج انقلاب سوار شد و جامعهی ایران را وارد دورانی به مراتب بدتر از گذشته با استقرار دیکتاتوری فردی و خفقان کرد.
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» پاسخ وجدان زخمخوردهی مردم ایران علیه ستم مضاعف بر زنانِ ایران بود. برای نخستین بار نه تنها زنان، بلکه مردان نیز به پشتیبانی از نیمهی تحت ستم مضاعف جامعه به استقبال مرگ رفتند. هرچند این انقلاب اکنون به صورت مقطعی با سرکوب بیرحمانه حاکمیت دچار وقفه شده ولی هم حاکمیت و هم مردم خوب میدانند که این آرامش قبل از طوفان است. مردم ایران برای نبرد بعدی دارند نفس تازه میکنند. در فاصلهی بین دو طوفان، نیروهای انقلابی این جنبش میتوانند بر نکات زیر تامل کنند.
از لحاظ تاریخی، نه انقلاب مشروطه و نه انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ قادر به ارائهی هیچ شکلی از مدرنیسم نبود. بافت جامعه، آرایش نیروهای شرکتکننده در انقلاب و معادلات جهانی چنین امری را ناممکن میکرد. انقلاب اخیر اما با خواست سکولاریزم، برابری جنسیتی، عدالت اجتماعی و آزادیهای فردی به راه افتاد. این عناصر پتانسیل عبور از جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با مدرنیته را در بطن خود دارد.
هر دو انقلاب مشروطه و ضد سلطنتی به وسیلهی نیروهایی که هیچ ربطی به این جنبشها نداشتند به بیراهه کشیده شدند. این نیروها عمدتاً به دلیل ناآگاهی نیروهای شرکتکننده در جنبش از اهداف پنهان آنان و پشتیبانی مستقیم و غیر مستققیم کشورهای خارجی و در نبود رهبران قوی و مردمی توانستند این انقلابات را به شکست بکشانند. انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در دوُر بعدی نبرد خود میتواند و باید که سرنوشتی غیر از این دو جنبش داشته باشد.
خواستهی مدرنیسم اکنون نه یک رویای دستنیافتنی، بلکه امری کاملاً محتمل است. هرچند نیروهای سلطنتطلب و حامیان رسانهای آنان در خارج و طیف اصلاحطلبان حکومتی در داخل در صدد قبضهی این انقلابند، ولی بدنهی اصلی جنبش: زنان، کارگران، روشنفکران، مزدبگیران، جوانان و اقلیتهای قومی و مذهبی مدتهاست که از شیخ و شاه عبور کرده و تا تحقق اهداف خود که هم ضد ولایت فقیه و هم ضد سلطنت پادشاهی است از پای باز نخواهند ایستاد.
جنبش زن، زندگی، آزادی بانی چندین اتفاق مهم شده است:
۱- بخش عظیمی از اپوزیسیون را که به شکلهای مختلف مدافع گذار از جمهوری اسلامی بودند را زیر سقف سرنگونی جمهوری اسلامی گرد آورده است.
۲- باعث نزدیکی نیروهای اپوزیسیون چه چپ و یا راست شده که به دنبال همگرایی، همگامی و در صدد نزدیکی به هم برای مقابله با جمهوری اسلامی هستند. به عنوان مثال همگرایی پنج گروه چپ و جمهوری خواه تحت عنوان ائتلاف «همگامی» از آن زمره به شمار میآید.
۳- نگاه، زوایا و شیوهی مبارزه خشونتپرهیز درون جوانان انقلابی نهادینه شده و به تجربه میبینند که بدون خشونت میتوان به دستآوردهایی رسید.
۴- زنان ایرانی به قدرت خود و انعکاس فریاد برابرطلبانهشان در داخل و خارج از مرزها پی بردند.
بنا به تحقیقات اریکا چنووت، استاد موسسه مطالعات پیشرفته رادکلیف در دانشگاه هاروارد و گروه تحقیقی ایشان بر روی جنبشهای تودهای، مقاومت بدون خشونت، خشونت سیاسی، سرکوب دولتی و دموکراسی تمرکز دارند. آنها بهویژه به چگونگی مقاومت مؤثر مردم در برابر اقتدارگرایی و فشار برای تغییر سیستم و استفاده از ابزارها و دانش علوم اجتماعی برای حمایت از جنبشهای دموکراسی توجه دارند.
اریکا چنووت ارزش مقاومت غیر خشونتآمیز را در درگیریهای اجتماعی روشن میکند. تحقیقات پرزحمت چنووت، که در گستره تاریخی بیسابقه است، به درک مقاومت مدنی، تغییرات سیاسی و اثربخشی شگفتانگیز کنشهای غیر خشونتآمیز نور تازهای میبخشد.
تحقیقات بیشتر بهطور شگفتانگیزی نشان داد که تودهی کوچک منتقد مورد نیاز برای موفقیت است: جنبشهایی که میتوانستند حداقل 3.5درصد از جمعیت را بسیج کنند، به طور یکسان موفق بودند. این تحقیقات نشان میدهند که عناصر کلیدی یک جنبش مقاومت بدون خشونت موفق عبارتند از:
۱- جمعیت بزرگ و متنوعی از شرکتکنندگان که میتوانند در طول زمان مشخص حفظ شوند؛
۲- توانایی ایجاد تغییرات وفاداری در میان گروههای کلیدی حامی رژیم مانند تجارت، نخبگان، رسانههای دولتی و مهمتر از همه نخبگان امنیتی مانند پلیس و ارتش؛
۳- یک تنوع خلاقانه و تخیلی در روشهای مقاومت فراتر از اعتراض تودهای؛
۴- انضباط سازمانی برای مواجهه با سرکوب مستقیم بدون اینکه جنبش از هم بپاشد یا خشونت را انتخاب کند.
چنووت میگوید که ویژگیهای سوم و چهارم ممکن است مهمترین ولی کمتر درک شده باشند؛ بهویژه نیاز به خلاقیت و تخیل. تظاهرات خیابانی اغلب به سرکوب خشونتآمیز منجر میشود، و این اقدامات معترضان پس از تلاش مقامات برای پس گرفتن خیابانها است که میتواند باعث ایجاد یا شکست یک جنبش مقاومت شود.
چنووت میگوید موفقیت همچنین به معنای تفکر فراتر از رسانههای اجتماعی است، به ویژه برای فعالان جوانی که به ارتباطات جمعی فوری و آسان عادت دارند. رسانههای اجتماعی میتوانند تعداد زیادی از مردم را در مدت زمان کوتاهی سازماندهی کنند، اما اقتدارگرایان همچنین یاد گرفتهاند که چگونه از آن به نفع خود استفاده کنند، تا جایی که به گفته او، جهان اکنون در «عصر سرکوب هوشمندانه» است.
«این نیاز به تخیل و خلاقیت دارد. سازماندهی میخواهد. و این نیاز به شجاعت و نظم دارد».
میگویند تاریخ دوبار تکرار میشود: اول به صورت تراژدی و دوم به صورت کمدی. جامعه ایرانی این هر دو را آزموده است. حال بر عهدهی رهبران واقعی جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» است که از تکرار تاریخ برای بار سوم اجتناب کنند.
منبع: فصلنامهی مُروا نشریه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شماره ۱۴